ولایت فقیه امام یعنی «فرمانروای فقیهِ فیلسوفِ عارفِ محبوب»

به گزارش گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، امروز ۱۴ خرداد ماه ۱۴۰۴ است، سالروز رحلت امام خمینی رحمه الله علیه در سال ۱۳۶۸ و آغاز ولایت امر امام خامنهای مد ظله العالی. امروز متعلق به دو امام فقیه، زمانشناس، با تقوا، عادل، انقلابی، شجاع، مدیر، مدبر و سیاستمدار است که نخستین آنها رهبری مردم را برای پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی بر عهده داشت و دومین آنها نیز مردم را در حفظ و استمرار انقلاب و جمهوری اسلامی و در حرکت صحیح بهسوی اهداف اسلامی رهبری میکند.
امروز متعلق به دو ولیّ امر و رهبری است که در جایگاه حکومتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیهالسلام، اهداف آنان را در پیادهسازی کلمه توحید در جامعه پیگیری میکنند و از این جهت همواره روش و منش آن امامان معصوم را در حکمرانی دستورالعمل خود قرار دادهاند.
روش و منشی عاقلانه که اجرای احکام الهی در جامعه را در میان امت رسول خدا از مسیر صبر و محبت و در مقابل دشمنان خدا و امت اسلامی از طریق مقاومت، شدت و غلظت پیمیگیرد.
آنان که به عنوان ولی فقیه، جانشین اولیای معصوم دین در حکومت میشوند، بهواسطه یگانگی است که در دینشناسی، عقلانیت، محبت و در نهایت در فناء فی الله با اولیای معصوم الهی پیدا و از آنان کسب میکنند و در نتیجه چیزی جز تحقق اهداف خدا و دینش را نمیجویند. از این رو درک تدابیر آنان به سوی تحقق اهداف بلند اسلام تا استقرار کامل حکومت الله در زمین، نیازمند بررسی و شناخت ویژگیهای شخصیتی اولیای دین به عنوان حافظان حدود الهی در زمین است.
به همین مناسبت گفتوگویی را با حجتالاسلام دکتر حمید شهریاری، دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی ترتیب دادیم و در آن به بررسی ویژگیهای شخصیتی امام خمینی (ره) به عنوان ولی فقیه و شناخت شیوه حرکت ایشان و امام خامنهای به سوی اهداف اسلامی و نسبت آن با ولایت و حکمرانی امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرداختیم که در ادامه از نظر مخاطبان محترم خبرگزاری تسنیم میگذرد.
تسنیم: بسم الله الرحمن الرحیم؛ موضوع گفتگویمان را از شخصیت حضرت امام خمینی رحمه الله علیه شروع کنیم و به این بپردازیم که این شخصیت دارای چه ویژگیهایی بود که توانست مردم را در یک خط قرار بدهد و یک حادثه بزرگ و تکرار نشدنی را در تاریخ رقم بزند. این شخصیت آنقدر بزرگی و عظمت دارد که رهبر معظم انقلاب با عبارت «خمینی عظیم» از حضرت امام یاد کردند. دو روز گذشته هم کتاب روح الله با تقریظ امام خامنهای منتشر شد که در این تقریظ ایشان فرمودند که نویسنده توانسته به ابعادی از ابعاد وجودی حضرت امام نزدیک شود و به ابعادی هم در واقع نتوانسته دست پیدا کند؛ هنوز بعد از قریب به نیم قرن از پیروزی انقلاب، ابعاد زیادی از این شخصیت ناشناخته مانده است و میخواهیم یک مقدار حول این مسئله صحبت کنیم و ببینیم که حضرت امام که بود که توانست حادثه بزرگ تاریخی انقلاب اسلامی را رقم بزند.
دکتر شهریاری:شهادت حضرت محمد باقر علیه السلام و همینطور سالگرد وفات ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) را تسلیت عرض میکنم و امیدوارم که انشاءالله خداوند به ما این توفیق را بدهد که رهروان واقعی و حقیقی طریقت ایشان باشیم.
در طول تاریخ اسلام شخصیتهای نادری بودند که به دلیل ویژگیهای منشی، شخصیتی، اخلاقی، روحی و علمی، ابعاد مختلفشان تاثیرات عمیقی بر تاریخ اسلام گذاشته است. در صدر این افراد، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و در ادامه هم حضرت امیرالمومنین علیه السلام.
من همیشه این واقعه تاریخی را ذکر کردم در مواقع مختلف، که حضرت امیر علیه السلام شخصیتی بود که در کنار یکی دو شخصیت دیگر اگر نبودند در جنگ احد وقتی که پیامبر اعظم (ص) از هوش رفته بودند احتمال داشت که ایشان در جنگ به شهادت برسند، فقط سه نفر بودند که پای کار ایستادند و بالاخره اسلام امروز شاهد این است که در این گستره جغرافیایی و سیاسی و تاثیراتی که در طول تاریخ ۱۵ قرن بعد از تولد حضرت پیامبر (ص) اتفاق افتاده امروز به دست ما رسیده و چنین واقعه بزرگی رخ داده است.
به نظر من حضرت امام کاملاً شخصیتی دارند که قابل قیاس با شخصیتهای بزرگی است که در طول تاریخ تاثیرات عمیق و گسترده هم بر خود جریان اسلام و هم بر بقاء جریانات اسلامی داشتند. شاید مثلاً در طول تاریخ شخصیتهایی مثل ایشان را بخواهیم نام ببریم از انگشتان یک دست فراتر نروند حتی در حد اصحاب پیامبر؛ اما باید ببینیم امام چه ویژگی داشته که او را تبدیل کرده به شخصیتهایی که با صحابه پیغمبر (ص) قابل قیاس است و میتوانیم کنار آنها نام ایشان را بیاوریم. به نظر من امام سه ویژگی داشت که جمع سه امر متضاد است؛ یعنی معمولاً در اشخاص وقتی یکی محقق شود دو ویژگی دیگر محقق نمیشود؛ یا اگر بشود به درجه ضعیفی یا متوسطی محقق میشود و من الان سراغ ندارم که هر سه ویژگی در یک شخص جمع شده باشد.
ویژگی اول اینکه ایشان مرجع تقلید و فقیه مجتهدی بود که معمولا ما به عنوان مرجع فقهی و مرجع دینی از آن نام میبریم؛ مرجع بود و به معنای اصطلاحی در فقه «آیت الله العظمی» بود؛ حالا آن امامتشان بیشتر جنبه سیاسی دارد، ولی جنبه فقاهتی که امروز در حوزههای علمیه به یک مرجع تقلید آیت الله العظمی میگویند؛ این آیت الله العظمی یعنی مرجع احکام دینی مرجع شریعت و احکام و فقاهت دینی، حضرت امام این را در اوج خودش داشت، اولاً نزد اساتید بسیار بزرگی مثل آیت الله العظمی بروجردی درس خوانده بود و ثانیاً درس ایشان هم در حوزههای علمیه قم هم در نجف جزو چند درس شاخصی بود که همه ذکر میکردند به عنوان یک فقیه به عنوان کسی که در درجه اعلای فقاهت وجود دارد، این ویژگی در ایشان باعث شده بود که اگر نظریه فقهی میدهد مقبولیت جامعه فقهی را دربرداشته باشد.
ما خیلی مرجع تقلید در طول این ۱۴ قرن داشتیم خیلی آیت الله العظمی داشتیم اما ایشان فقط این ویژگی را نداشت یک ویژگی دیگر داشت آن بود که فلسفه را در حد اعلای خود میدانست و این موجب شده بود مبانی عقلانی دینی در تفکر ایشان از یک استحکام و زیربنای خاصی برخوردار باشد؛ شما میدانید همانطور که ما در فقه آیت الله العظمیهایی داریم در فلسفه هم به خصوص در سنت مشاء و حتی در سنت اشراق یک مرجع عالی داریم که به آن «فرمانروای فیلسوف» میگویند. یعنی فیلسوفان مشاء معتقدند که اگر کسی در درجه اعلای عقلانیت باشد این شخص صلاحیت این را دارد که برای هستی فرمانروا شود و اگر بخواهند نظریه سیاسی ارائه بدهیم فیلسوفان معتقدند که حاکم مطلق بر جهان، فیلسوف مطلق است یعنی هرکسی فلسفه را در اوج خودش بلد باشد اوست که صلاحیت برای فرمانروایی دارد. این نظریه فرمانروایی تعبیری فقاهتی در اندیشه حضرت امام پیدا کرد و اسم آن ولایت یا ولایت فقیه، یا امارت فقیه با حکومت فقیه است. این حکومت در حقیقت نظریه فقاهتی نبود، چون حکومت در نزد مشهور فقها الزاماً در اختیار فقیه نیست، آن اندیشه فلسفی است که قائل به این است که کسی که در مرتبه اعلای عقلانیت قرار دارد باید حاکم باشد، این یک اندیشه فلسفی است نه یک اندیشه فقاهتی، چون مشهور است فقها چنین قولی قائل نیستند، اما امام چون فلسفه و فقه را ترکیب کرده بود به همین جهت یک نظریهای ابداع کرده بود که این نظریه ولایت فقیهی بود که در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی خودش را به منصه ظهور رساند. من معتقدم ترکیبی از این دو اندیشه در حد اعلای خودش موجب بروز این نظریه ولایت فقیه از نگاه امام شد.
البته این در زمان انقلاب اتفاق نیفتاد، قبل از انقلاب ایشان در کتاب البیع، این نظریه را پردازش کرده بود، اما به اعتقاد بسیاری از جمله حقیر ترکیب این دو دانش یعنی ترکیب فلسفه و فقه در یک شخصیت آن هم در حد اعلایش بود که ولایت فقیه را ایجاد کرد. ما فقیهان فیلسوف یا فیلسوفان فقیه زیاد داریم اما معمولا یک جهت بر جهت دیگر برتری دارد؛ مثلاً علامه حلی کتاب فلسفی کلامی نوشته است ولی اندیشه فقهیاش ترجیح دارد، استاد علامه خواجه نصیرالدین طوسی هم فقه میدانست هم فلسفه ولی جهت فلسفهایاش برتری داشت. پس معمولا در تاریخ فیلسوفان فقیه یا فقیهان فیلسوف داریم ولی اینکه هر دو را در حد اعلا داشته باشند نادر است.
تسنیم: پس از نظر جنابعالی، ولایت فقیه نزد امام یک امر عقلانی بوده است؟
دکتر شهریاری: بله دقیقا همینطور است؛ اصلاً استدلالی که در کتاب البیع میآورند آن استدلال ردخور ندارد، میگویند کسی که شریعت را در حد اعلای خودش بداند اصلح است و صلاحیت بیشتری برای حاکمیت و حکومت دارد تا کسی که شریعت را در حد میانی و متوسط بداند، اگر ولایت امر را به کسی بدهیم، بهتر است که افقه الفقها باشد.
تسنیم: پس در واقع از همین جهت است که ولیفقیه را دارای اختیارات اجتماعی رسول الله(ص) میدانند؟
دکتر شهریاری: دقیقا؛ یعنی شما در بین فقها این اندیشه را کمیاب میبینید که بگویند فقیه که مثلاً مجتهد است همه اختیارات اولیای الهی ائمه اطهار پیامبر اعظم (ص) را دارد؛ نه، این کمیابی در فقه است، اما چرا امام آمد ترکیب بین فرمانروایی و فقاهت را تبدیل به نظریه ولی فقیه کرد؟ به خاطر اینکه اندیشه عقلانی و استدلال ایشان در اوج بود و استدلالی هم که برای ولایت فقیه کرده عمدتا استدلال عقلانی است.
اما این ترکیبی که بین فرمانروایی و فقاهت وجود دارد ممکن است این شبهه را ایجاد کند که منتهی به یک نوع دیکتاتوری شود؛ یکی از شبهات این است که بالاخره اگر شما همه اختیارات را در حد یک شخص معصوم به یک شخص غیر معصوم دادید؛ احتمال اینکه گریزی پیدا شود و شکافی ایجاد شود و خدای نکرده منجر به یک نوع تعصبات شخصی یا نظرات شخصی شود وجود دارد. پاسخ این است که؛ امام یک ویژگی سوم داشت که در هیچکس نبود و ایشان یک عارف به تمام معنا بود، یعنی ایشان نظریههای عرفان نظری و عرفان عملی را در خودش جمع کرده بود و یک شخصیت عارف بود. عارف چه خصوصیاتی دارد؟ معمولاً عرفا آن نظریه ولایت فقیهشان با تبیین دیگری و عبارات دیگری به عنوان «شیخ طریقت» ترجمه میشود یعنی معتقد هستند که اگر کسی میخواهد از راه دل به خدا برسد که آن نظریه عرفانی است، باید یک شیخ طریقتی دستش را بگیرد در این راه ببرد، تنهایی نمیشود رفت، خود انسان نمیتواند برود. نظریه فلاسفه هم همینطور است که میگویند باید استادی کنارت باشد، باید تمرین عقلانیت کنی تا بینیاز از استاد شوی و ببینی خودت عقلت به آن عقل ماورایی وصل و متحد شده؟
در عرفان هم همین نظریه وجود دارد، منتها آنجا بحث از طریقت و وصول به حقیقت به وسیله شیخ طریقت یعنی یک بزرگی است. امام واجد اساتید بزرگی در حوزه عرفان بود و خودش هم به نهایت عارف بود، ما اگر امام را بخواهیم شبیه به شخصیتی در عرفان اسلامی بدانیم، باید حضرت امیر علیه السلام را نام بزنیم که مثلاً ایشان مثل حضرت امیر بوده در شناخت عمیقی که داشته است. حضرت امیر هم شاگرد مکتب پیامبر در وصول به توحید در زدایش شرک از دل انسان بوده و اینکه انسان هر کاری میکند برای رضای خدا انجام بدهد و به تمام معنا موحد باشد، بلکه فنا فی الله پیدا شده باشد، یعنی خودش را نبیند بلکه خداوند متعال را ببیند.
فرمانروا در طول تاریخ بسیار داریم خیلیها ظلمه بودند و بعضیهم ظلمه نبودند، ولی بالاخره کسی که در حد اعلا چنین قدرتی داشته باشد که بهجای یک معصوم بتواند حرف بزند بر لبه تیز خطا حرکت میکند و احتمال اینکه خدای نکرده منیت داشته باشد وجود دارد. اما حضرت امام به خاطر ویژگی سوم که عارف بود، هیچ وقت تلاطم اوضاع سیاسی منجر به حتی میل درونی، نه فقط عمل بیرونی، بلکه حتی میل درونی به آن جهات منفی حکمرانی که بعضی از حکمرانان تاریخ به آن مبتلا شدند، نشد؛ و لذا وقتی مردم شعار میدادند که «ما همه سرباز توییم خمینی» امام فرمودند «نه تو سرباز منی نه من سرباز تو، همه سرباز خدا هستیم.» من معتقدم این جمله که در یک واقعه و رویداد تاریخی بسیار مهم گفته شده، مهمترین جملهای است که از زبان امام خارج شده است، یعنی نشان دهنده یک نوع نورانیت درونی است که رو به سوی خداوند متعال دارد و هیچچیزی را جز خداوند در این عالم به حساب فرمانروایی نمیآورد یعنی یک فرمانروا برای دنیا قائل است و آن خداوند متعال است.
این جمله از کسی صادر میشود که چنین نورانیتی در دلش منعطف شده باشد و این همان در حقیقت «شیخوخت طریقت» است و امام «شیخ طریقت» بود و لذا بود که گاهی اوقات مشاهدهاش دلها را دگرگون می کرد. من عمامه خودم را از دست امام گرفتم، اصلاً وقتی ایشان را اولینبار که نوجوانی ۱۶ ساله بودم دیدم، یک دفعه متوجه شدم یکی دو دقیقه است دارم گریه میکنم، نفهمیدم چرا، چرا آدم اشکش میریزد؟ چه واقعهای رخ داده، فقط ایشان را دیدم، این تجربه شخصی بنده فقط برای من نیست برای خیلیها است که با امام حشر و نشر داشتند، ما یک لحظه ایشان را از دور دیدیم، ایشان چنین شخصیتی داشت، وقتی با دیگران مواجه میشد آن منش عرفانی و آن اتصالش به حقیقت در مخاطب تاثیر میگذاشت.
آن جمله بروز یک نورانیت در دل ایشان بود و به نظر من ترکیب این سه (مرجعیت فقهی، عقل فلسفی و شیخوخت عرفانی) موجب شده بود نظریه ولایت فقیه، نظریهای در مقابل جباران و ستمگران عالم دفاعپذیر شود؛ چون ایشان معتقد بود که انسان باید تزین به اخلاق اسلامی پیدا کند تا شایسته فرمانروایی شود، شما اگر میخواهید خلیفه الهی باشید باید مزین به اوصاف الهی شوید. این جملهای که گفتم یک جمله عرفانی است و جمله فقاهتی نیست یک جمله فلسفی نیست این یک جمله عرفانی است، آن وقت کسی که در درون خودش واجد این ویژگی باشد یعنی مزین به اخلاق الهی باشد آن وقت است که میتواند بگوید که ولی فقیهی که دارای ارزشهای اسلامی باشد، مزین به اخلاق اسلامی باشد، این اصلح مردم است برای آن ولایت که ما میگوییم. و لذا ولایت فقیه به روایت امام، نه به روایت فقها، نه به روایت فلاسفه، به روایت امام آن ولایتی است که همراه محبت الهی است، چون وقتی شما مزین به اوصاف الهی شدید اولین چیزی که در دل به اصطلاح روشنی بخش دل شما است، آن محبتی است که به خداوند متعال است. کسی که در دلش جز حب الهی چیز دیگری ندارد به صورت طبیعی امت دنبالش حرکت میکند، چون هرچیزی خیر است، هرچیزی برکت است، هرچیزی نعمت است، این در وجود او جلوه کرده، دیگر آدم چه کسی را بهتر از این دوست بدارد. محبت امت به امام به دلیل ویژگی ایشان گسترده شد و وقتی این محبت گسترده شد به دلیل آن ارزشهایی که گفتم، اصلا اینجا دیگر معنی ندارد که شما بگویید که این مبتلای به دیکتاتوری شود. دیکتاتور کسی است که واجد این اوصاف نیست، دیکتاتور کسی است که منیت دارد؛ در آنکسی که در قلبش جز حب الهی چیز دیگری نباشد معنا ندارد دیکتاتور. ولایتی که حضرت امام پیشوند فقیه آورده گفته ولی فقیه، این ولی عرفانی است این ولیای است که محبت الهی در آن جلوهگر شده است، ما اگر امروز میبینیم حضرت آقا تبعیت از امام میکند و ایشان را پیشوا و مقتدای خودش میداند و خودش هم مزین به ویژگیهای امام است و باعث شده که یک امتی را همراه خودش کند، به خاطر همین ویژگیها است.
تسنیم: این وصفی که از حضرت امام داشتید نقطه به نقطه انسان را سوق میدهد به سمت مفهوم کلمه توحید یعنی میشود گفت توحید در حد اعلای خودش بعد از معصومین در حضرت امام متجلی شده بود؛ و اخیراً هم حضرت آقا در آخرین دیداری که با اعضای مجلس خبرگان داشتند اصلا ماموریت انقلاب اسلامی را پیاده کردن کلمه توحید در جامعه بیان کردند؛ در اوج و در قله توحید حضرت امیر علیه السلام قرار دارد، یعنی در معارف اسلامی ما مولیالموحدین در واقع اسمی است که برای ایشان ذکر میشود، از طرفی هم ما میبینیم که حکمرانی علوی همواره الگو امامین انقلاب و آن چیزی که بر زبان ایشان بوده، پیاده کردن حکمرانی علوی و رساندن جامعه به توحید است؛ با توجه به اینکه ما الان در آستانه عید غدیر هم قرار داریم، میخواهم گفتوگو را به آن سمت سوق بدهیم، مقداری درباره ویژگیهای حکمرانی علوی برای ما بیان بفرمایید و اینکه با توجه به مشکلاتی که الان در جهان اسلام وجود دارد از مختصات و ویژگیهای این حکمرانی برای حل مشکلات و مسائل جهان اسلام چه طورمی شود استفاده کرد به خصوص در بحث تقریب و اتحاد مذاهب اسلامی که امروز به تعبیر مقام معظم رهبری بزرگترین منفعتی که میتواند نصیب جهان اسلام شود این بحث اتحاد است؛ ویژگیهای حکمرانی علوی را در آن حوزه و حیطه چطور میبینید؟
دکتر شهریاری: در واقع سخن گفتن در باب حضرت مولیالموحدین امیرالمومنین علیه السلام کار سادهای نیست، امیرالمومنین ویژگیهای متعددی داشتند باید در یک فرصت مناسبی به این قصه پرداخته شود. منتها اخیرا من یک سری مطالعاتی راجع به یکی از ویژگیهای ایشان داشتم مایلم الان بیشتر روی آن تاکید کنم و آن خصوصیت «صبر» ایشان در مصائب و گرفتاری ها و مشکلاتی بود که در طول حیات حضرت امیر بر ایشان وارد آمد. در حقیقت صبر ایشان برخاسته از آن نظریه توحیدیشان بود که واقعاً جز خدا و پیامبر (ص) هیچ ملاحظه دیگری در حیات ایشان مشاهده نمیشود یا اموری که به این دو تعلق داشت. ما شاهد این هستیم که پیامبر (ص) در حیاتشان راهنماییها و هدایتهای امت را کردند که امت بعد از خودشان گمراه نشوند، اولین هدایتْ قرآن کریم بود، این کتاب هدایت است و شما این را حفظ کنید و دومی هم عترت خودشان بود که در راس آنها امیرالمومنین علیه السلام، یعنی سفارش کردند به امیرالمومنین و عترت برای اینکه این دو بعد از من حبل الله المتینی هستند که از آسمان آویزان است و شما باید به اینها متمسک شوید، اگر به این ریسمان الهی تمسک پیدا کنید شما به آن هدف غایی میرسید، وگرنه احتمال انحراف زیاد است. امیرالمومنین در کنار قرآن به عنوان محور هدایت از ناحیه پیامبر اعظم معرفی شده، چرا؟ چون این نظریه ولایتی که توصیف مصداقش امام در سوال قبلی بود، تبلور اساسی و بنیادی در پیامبر و بعد هم در امیرالمومنین داشت. ولایت در لغت یعنی پا جای پای کسی دیگر گذاشتن، لغتاً به این معناست، «ولی» یعنی این هر جا رفت پایش را گذاشت آن هم همانجا گذاشت، دنبال کرد، امروز میگویند فالو کرد یا فالوور دارد، اصل آن برای اسلام است، یعنی پیروی کردن و دنبال کسی رفتن، معمولا پیروی وقتی حاصل میشود که ولایت هست، یعنی ما مثلاً ولایت کسی را بپذیریم در دل، نه حسب ظاهر و قوانین و مقررات، دلمان باشد که باید ما دنبال این برویم، وقتی است که محبت و عشق باشد، یعنی تا محبت و عشق نباشد دل به سوی کسی نمیرود، شما وقتی دنبالهروی کسی میشوی که اول دلت دنبالهروی میکند، او دور شد دلت تنگ میشود، این اصطلاح فارسی است که میگویی دلم تنگ شد.
پس میرود که از او دور نشود. این معمولا در عاشق و معشوق اتفاق میافتد، کسانی که همدیگر را خیلی دوست میدارند در اوج دوستی هستند؛ تا دوستی نباشد ولایت تحقق پیدا نمیکند، تا محبت امیرالمومنین در دل کسی نباشد ولایت امیرالمومنین برای آن محقق نمیشود و هرکسی هم امیرالمؤمنین و پیامبر را ولی خودش انتخاب کند آن زمانی است که محبت دارد؛ اگر ولایت واقعی باشه نه ولایت ظاهری. لذا ما اگر بخواهیم معنای ولایت را از دید امیرالمومنین محقق کنیم باید دلمان همراه امیرالمؤمنین باشد.
امیرالمومنین که دلش دنبال پیامبر بود یکی از خصوصیاتش این بود، با اینکه میدانست که حبل الله المتین در صحنه گیتی است، اما حق به ایشان واسپاری نشد ـ ممکن است افراد دیگری که مثلاً جانشینان فرمانروایان هستند اگر حق به آنها نرسد، بگویند برویم یک لشکر درست کنیم حمله کنیم حقمان را بگیریم در طول تاریخ چقدر از این داستانها شنیدید ـ امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از پیامبر این کار را نکرد، چرا نکرد؟ حالا تحلیلهای مختلفی وجود دارد، اما یکی که به نظرم میرسد درست یا محتملتر است، از نظر مستندات تاریخی این است که امیرالمومنین علیه السلام دید اگر بخواهد شمشیر بکشد و حقش را بگیرد احتمالاً این موجب تفرقه در جهان اسلام میشود.
بعد از وفات پیامبر یک گسستی در جامعه اسلامی ایجاد شد که به آن «اصحاب ردّه» میگویند یعنی بسیاری طوایف اعراب که در پیرامون مدینه و مکه دارای قدرت بودند مثل «هوازن» یا افراد دیگر بعد از وفات پیامبر از دین اسلام برگشتند؛ یا عدهای از زیر بار زکات در رفتند و به این زکاتی که میدادند به عنوان حکم شرعی نگاه میکردند، چون اسلام که خیلی در اعماق دلشان فرو نرفته بود و فکر میکردند یک پول زوری دارند از ما میگیرند حالا برای چه بدهیم، یا غیر مسلمانان زمان پیامبر جزیه میدادند، حس میکردند که چون الان پیامبر قدرت دارد باید از آن اطاعت کنند، بعد که پیامبر وفات فرمودند فرصت را مغتنم شمردند که مثلاً جزیهشان را ندادند.
همه اینها از دین اسلام برگشتند. امیرالمومنین دید در این شرایطی که خیلیها در شبه جزیره از دین برگشتند، الان بخواهد باز خود ایشان هم یک شمشیری دست بگیرد در مقابل کسانی که هم رأی در تبعیت از پیامبر و احکام دین بودند ـ حداقل یعنی کف اعتقادی را در یک قواره مقبول نزد امیرالمؤمنین داشتند حالا یا بیشتر از آن بوده یا حداقل اندازه آن بوده ـ اسلام به خطر میافتد؛ لذا بنای بر همکاری گذاشتند به این معنا که شمشیری برای احقاق حق خودشان بلند نکنند تا آن اصحاب رده دوباره به دین اسلام برگردند.
خیلی است که آدم حس کند که ولایت الهی دارد ولی در عین حال به خاطر همان دین خدا به خاطر بقاء شریعت به خاطر اینکه امروز من و شما مسلمان باشیم، آن روز شمشیر خودش را زمین گذاشته و از حق خودش گذشته است.
من چندین سخنرانی مفصل در باب این دارم که امیرالمومنین (ع) چه نقشی در این دارد که امروز اسلام از اندونزی تا جبل الطارق گسترده شده است، به نظر من نقش امیرالمومنین خیلی برجسته است. اتفاقات زیادی و خصوصیات متعددی از امیرالمومنین میشود نام برد که در این ویژگی در این خصوصیت گسترده شدن جهان اسلام نقش دارد؛ ولی یکی از آن خصوصیتها همین صبر ایشان در برابر ظلمی است که به ایشان شده است.
تعبیراتی که نهجالبلاغه از ایشان نقل کرده که «فَصَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذًی وَ فِی الحَلقِ شَجا» تعبیر عجیبی میگوید: من صبر کردم خاری در چشمم و خاری در گلویم بود؛ این صبر چه چیزی بوده است؟ شما فرمودید چه ویژگیهای امیرالمومنین داشته؟ ولایت امیرالمومنین؛ ولایت الهی چنین اقتضایی دارد که شما به خاطر مصالح الهی، به خاطر توحید، به خاطر بقای اتحاد اسلامی در جامعه اسلامی و اینکه یک عدهای هم برگشتند الان خودمان با هم دعوا نکنیم؛ مثل اینکه دزد به خانه آمده، برادرها سر میراث پدر شروع کنند شمشیر بکشند؛ آن دزد در آخر سر برنده میشود.
نگاه کنید مدینه که حکومت اسلامی در آن تاسیس شد چند سال بود؟ ۱۰ سال. یک دهه حاکمیت کافی نبود برای اینکه اسلام در دلها رسوخ پیدا کند و موجبات گسترش را فراهم کند، مسلماً اگر حضرت امیر شمشیر میکشید برای احقاق حق خودش امروز ما مسلمان نبودیم، اصلاً معلوم نبود از اسلام چیزی باقی بماند اما این صبر ایشان در آن شرایط باعث شد که امروز شاهد این باشیم که توحید در جهان اسلام بماند. امروز شما نگاه کنید به مکه، همه مسلمانان با یک لباس به سوی یک حرم لبیک گویان میروند، موحد هستند در ملک الهی در ولایت الهی در نعمتهایی که خداوند به آنها داده، در سپاسگزاری که باید این نعمتها شود، با زبان خودشان این توحید را به گوش جهانیان میرسانند، به نظر من این جز معجزه صبر امیرالمومنین هیچ چیز دیگری نبوده؛ یعنی یکی از مختصات این توحیدی که امروز به گوش من و شما میرسد و به گوش جهانیان میرسد، مایه برکت است که فرمانروایی از آن خداست، نعمت ها و همه ارزش ها از آن خدا است، و ما هم اگر ستایش میکنیم سپاس میکنیم کسی را باید فقط خدا را سپاس کنیم، این ناشی از آن صبر امیرالمومنین در آن زمان است.
تسنیم: کارکرد امروزین این صبر را چطور تحلیل میکنید با توجه به اینکه الان دشمنان فعلی جهان اسلام خیلی پیچیدهتر و خیلی قدرتمندترند از دشمنان صدر اسلام هستند؛ از طرفی هم دنیای اسلام با مشکلات متعددی در درون خودش مواجه است؟
دکتر شهریاری: اگر تعبیر صحیحی باشد با یک مقداری تسامح امیرالمومنین بعد از وفات پیامبر رقبایی داشتند. تصمیم گرفتند با رقبای خودشان وارد جنگ نشوند، تصمیم گرفتند یکنوعی حتی در برخی مواقع کمکشان هم کردند، رقیب خودشان را کمک کردند که آن اصل اسلام صدمه نخورد، من فکر میکنم شرایط ما کاملاً قابل تطبیق با آن زمان است. امروز گفتمان انقلاب اسلامی و امامین انقلاب یک رقبایی در جهان اسلام دارد؛ گفتمان قطری ترکی گفتمان رقیب است گفتمان سعودی و وهابی و گفتمان الازهری با تفاوت هایی که دارند گفتمان رقیب است؛ ما میتوانیم با این رقبا وارد درگیری و تفرقه و نزاع و گریبانگیری و خدای نکرده جنگ و … شویم ـ این احتمال منتفی نیست و دشمن دنبال این است و آنها اصلا برنامه اصلیشان همین است ـ ولی به نظر من درسی که ولایت امیرالمومنین و صبر امیرالمومنین به ما در روزگار ما میدهد این است که اگر جهان کفر متحد شدند، دارای برنامه هایی برای شکست مطلق اسلام هستند، دارای برنامههایی برای اینکه یکجانبهگرایی و ارزشهای لیبرالی را در جهان حاکم کنند و هر نوع ارزش دیگری را حتی اگر اسلامی نباشد شرقی، چینی و روسی باشد، به نفع لیبرالیسم مصادره کنند؛ حالا ما در این فضا با این همه امکانات مالی و قدرتهای ظاهری نظامی میتوانیم با رقبای خودمان وارد گفتمان آسیب شویم، یا میتوانیم وارد گفتمان همافزا شویم.
به نظرم درسی که باید از زندگی امیرالمومنین (ع) بگیریم این است که امروز وقت این است که ما همافزا شویم و گفتمان مشترکمان را حفظ کنیم و خوشبختانه زمینههای این امر فراهم شد. به نظر من جنگ تاریخی یمن این درس را به رقبای ما داد که نمیتوانند به استکبار برای پیروزی تکیه کنند و این درس را به قطر داد که با تکیه بر قدرتهای یک جانبهگرا نمیتواند هویت خودش را حفظ کند و لذا امروز آنها دنبال صلح و همکاری در منطقه هستند و یا حداقل دنبال جنگ نیستند، ببینید چقدر گفتمان تغییر کرده است.
امروز گفتمان به نفع صلح در جهان اسلام توسعه پیدا کرده است، سعودیها تمایل به درگیری با ما ندارند چون برنامهشان عوض شده است، امروز اگر ما بخواهیم درسی از تاریخ زندگانی امیرالمومنین (ع) بگیریم باید در مقابل یکجانبهگرایی آمریکا، همکاری منطقهای و همکاری مذهبی و همکاری قومیتی را با رقبای خودمان ـ نه با دوستان خودمان، با دوست که مسلم است باید همکاری کرد ـ گسترش دهیم؛ همکاری کنیم تا مانع شویم از اینکه آنها بتوانند یک جانبهگرایی خودشان را در ارزشها دنبال کنند.
تسنیم: آن صبر امیرالمومنین (ع) امروز در حکمرانی آیت الله خامنهای مشاهده میشود، ایشان شاید در آغاز جنگ یمن بود و آن مسائلی که در منا پیش آمد و اتفاقاتی که افتاد، این مضمون را فرمودند که «برادری اسلامی» مانع میشود از اینکه ما بخواهیم واکنشی نسبت به سعودیها نشان بدهیم.
دکتر شهریاری: به هر حال ما با رقبای خودمان اخوت اسلامی را باید رعایت کنیم، قرآن میفرماید «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» ، یعنی پیامبر رسول الهی است، هم رسالتش، هم اللهاش، هم نام حضرت، معیت امت اسلامی را همراه دارد؛ «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ»، یعنی معیت خداوند، معیت با رسالت، معیت با نام پیامبر، این معیتها امت واحده را تشکیل میدهد. این امت واحده دو ویژگی دارد «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» یعنی بین همدیگر اخوت، رحمت، همدلی، انشاءالله همکاری، و در مقابل کفار «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» شدت و مقاومت و ایستادگی در مقابل یک جانبهگرایی، در مقابل ارزشهای لیبرالی، در مقابل ارزشهای کسانی که جنگ با اسلام را در برنامه اصلی خودشان قرار دادند، محاربه با اسلام را برنامه خودشان قرار دادند، ما باید در مقابل اینها شدت یعنی مقاومت داشته باشیم.
تسنیم: یعنی در واقع الان بهنظر حضرتعالی آن کلیدی که واقعه غدیر به دست جهان اسلام میدهد، صبر حضرت امیر علیه السلام و مدارای ایشان با جریانات داخل اسلام است، برای اینکه ید واحدهای در مقابل دشمنان اسلام شوند.
دکتر شهریاری: بله همینطور است. در خصوص بحث تمدن نوین اسلامی حضرت آقا فرمودند بدون همکاری شیعه و سنی تمدن اسلامی محقق نمیشود، تمدن یعنی نوعی تحول در مسیر تاریخ. تمدنها این ویژگی را دارند که تحول در مسیر تاریخ ایجاد میکنند، ما با تمدنهای متفاوت و متعارضی امروز مواجه هستیم، آقا فرمودند بدون همکاری شیعه و سنی تمدن نوین اسلامی محقق نمیشود، یعنی درسی که ما باز از صبر امیرالمومنین میگیریم اگر میخواهیم تمدنساز باشیم باید با رقبای خودمان همکاری کنیم؛ این به این معنا نیست که ما گفتمان امامین انقلاب را رها میکنیم، نه ما یک ضلعی هستیم متفاوت با اضلاع دیگر رقابت، یعنی اینکه تا دوتا نباشیم که رقیب نمیشویم، یک دوئیتی هست، ما هویت انقلابی و مقاومتی و جبهه مقاومت خودمان را حفظ میکنیم، ادبیات گفتمان خودمان را حفظ میکنیم، در مقابل ادبیات رقیب از ادبیات خودمان دست برنمیداریم، خودمان را به عنوان رقیب مطرح میکنیم. تفاوتهای خودمان را با رقبای خودمان «تبیین» میکنیم، اما این تبیین به معنای این است که اجازه و اختیار به امت اسلامی بدهیم که در بین ادبیاتهای رقیب، ادبیات مختار خودشان را انتخاب کنند، نمیخواهیم با جنگ سخت ادبیات خودمان را در جهان اسلام غالب کنیم، بلکه میخواهیم با یک هویت نرم و تبیینی با جهاد تبیین در رقابت پیروز شویم؛ یعنی این هدف را داریم که وقتی میگوییم با رقبا همکاری کنیم به این معنی نیست که آن ویژگیهای رقابتی خودمان را کنار بگذاریم نه، مثل دو تا کشتیگیر که به وسط تشک میروند با هم کشتی میگیرند، یکی پیرزو میشود اما بعد با هم دست میدهند، ما معتقدیم ما رقیب داریم و با رقیب خودمان هم گفتمان متفاوتی داریم، اما به خاطر تفاوت گفتمان وارد جریان تفرقه و همکاری با جهان استکبار و استعمار نمیشویم، بلکه مقاومت در برابر او را به عنوان معیار اصلی برمیگزینیم. اگر کسی این ویژگی را نداشته باشد یعنی بهجای همکاری با جهان اسلام تقابل با جهان اسلام را انتخاب کند و همکاری با استکبار، طبیعتاً اصلاً از دایره همکاری خارج میشود، یک طور شرک است، به هر حال اینکه ما با رقبای خودمان گفتمان خودمان را حفظ میکنیم. ارزشهای خودمان را با جهاد تبیین بیان میکنیم نه با جهاد سخت و حتی جهاد نرم، یعنی حتی با رقیب خودمان به جهاد نرم به این معنا که ما بخواهیم در رسانه همدیگر را بزنیم، وارد نمیشویم، ما ارزشهای خودمان را تبیین میکنیم اما ارزشهای رقیب خودمان را توهین نمیکنیم؛ در ادبیات گفتمانی قصد ضربه زدن نداریم فقط قصد تبیینی داریم، مردم مختارند به اینکه کدام رقیب را برای خودشان انتخاب کنند و تاریخ هم خواهد نشان داد که کدام یک از این رقبا گفتمان اثربخشتری خواهند داشت؛ پایان تاریخ وقتی رقم میخورد که آن گفتمان اصیل جای گفتمانهای رقیب دیگر را بگیرد. این را به انتخاب امت و به جریان تاریخ میسپاریم؛ ولی در عین حال وظیفه خودمان میدانیم که گفتمان امامین انقلاب را در مقابل گفتمانهای رقیب ترویج کنیم، ولی با گفتمان رقیب وارد تعارض، تفرقه و ضدیت نمیشویم.
انتهای پیام/