وقتی محمدرضا پهلوی خاک ایران را بیصدا بخشید!

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، به مناسبت سالروز جداسازی بحرین از ایران،”جبار امرایی”؛ نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در یادداشتی به نحوه جدایی این منطقه مهم و استراتژیک از ایران پرداخته که در زیر آمده است:
بحرین از دوهزار سال پیش همواره جزئی لاینفک از سرزمین ایران بوده است؛ حتی زمانی که ایران توسط مسلمانان فتح شد، بحرین جزو سرزمین فارس به حساب میآمد. این مالکیت ایران بر بحرین تا زمانی ادامه داشت که انگلیسیها به خلیج فارس طمع کردند و به بهانه حفاظت از کشتیهای نفتی خود، در برخی از جزایر این منطقه پادگانهای نظامی ایجاد نمودند. یکی از این جزایر که مورد توجه انگلیسیها قرار گرفت، جزیره بحرین بود. پس از استقرار انگلیسیها در بحرین، بهمرور قراردادهایی با حاکمان محلی این جزیره امضا کردند که در آنها ذکر شده بود بحرین تحت حمایت انگلیس قرار دارد و یا بهنوعی جزئی از سرزمینهای تحت سلطه انگلستان به حساب میآید.
ایران در دوران پادشاهان مختلف سلسله قاجار هرگز از حق حاکمیت خود بر بحرین کوتاه نیامد و تلاشهای انگلیسیها برای جلب رضایت دربار ایران در جهت جدایی بحرین بیثمر ماند. با سرنگونی حکومت قاجار و روی کار آمدن پهلوی، موضوع حاکمیت ایران بر بحرین همچنان مطرح بود. در زمان رضاخان، فعالیت چندانی برای بازپسگیری بحرین انجام نشد، اما ایران باز هم از حق حاکمیت خود بر این منطقه کوتاه نیامد و در نامهنگاریهای مختلف با دولت انگلستان، بر مالکیت خود بر بحرین تأکید میکرد. با این حال، فشار ایران در همین حد باقی ماند.
در دوران محمدرضا شاه، تحرکاتی برای بازگرداندن بحرین به ایران آغاز شد. در جلسه هیئت وزیران به ریاست شاه، که در تاریخ ۲۰ آبان ۱۳۳۶ برگزار شد، لایحهای به تصویب رسید که بحرین را استان چهاردهم ایران اعلام کردند و دو نماینده نیز برای آن در مجلس شورای ملی در نظر گرفته شد. این مصوبه امیدی را در بین مردم زنده کرد؛ امیدی مبنی بر اینکه روابط شاه با کشورهای غربی، بهویژه آمریکا و انگلیس، و منافعی که او برای آن کشورها در منطقه تأمین میکند، شاید موجب شود از ادعای خود بر بحرین دست بردارند. اما روند امور برعکس پیش رفت.
تاثیر و نفوذ کشورهای اروپایی، بهویژه انگلستان، بر محمدرضا شاه باعث شد که بهمرور میل او نسبت به نگهداشتن بحرین از دست برود. او در مصاحبههای مختلف به بیمیلی خود نسبت به بحرین اشاره میکرد، اما از آنجا که میترسید در صورت اعلام صریح این موضوع، با فشار مردم و برخی دولتمردان روبهرو شود، از سال ۱۳۴۷ شروع به مقدمهچینی برای آمادهسازی افکار عمومی جهت جدایی بحرین کرد.
اولین مقدمهچینی شاه به سفرش در ۱۴ دیماه ۱۳۴۷ به هند بازمیگردد. در مصاحبهای با مجله بیلتز، برای نخستینبار بهطور رسمی از حق حاکمیت ایران بر بحرین صرفنظر کرد. شاه در این مصاحبه گفت:
«این اولینبار است که من رسماً درباره این مسئله سخن میگویم و دقیقاً به سوالاتی در این زمینه پاسخ میدهم. این جزیره [بحرین] ۱۵۰ سال پیش توسط انگلیسیها از وطن ما جدا شد و آنها امپراتوری با سیاست استعماری برپا کردند… اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد، زیرا این خلاف اصول سیاست دولت ماست. دوماً، گرفتن و حفظ سرزمینی که مردمش با شما دشمنی دارند، چه فایدهای دارد؟ چنین کاری اشغال محسوب میشود و در هر اشغالی باید مراقب امنیت نیروهای خود باشید که پیوسته در معرض خطر گلوله، نارنجک و دیگر مخاطراتاند. سیاست ما مخالفت با اشغال سرزمینهای دیگر از طریق زور است.»
این سخنان شاه واکنشهای شدیدی در داخل کشور بهدنبال داشت؛ مگر میشود برای سرزمینی که هزاران سال جزئی از خاک ایران بوده، رفراندوم برگزار کرد و نظر مردم آنجا را پرسید؟
سر دنیس رایت، کاردار سفارت انگلیس در تهران، در این باره میگوید شاه از سال ۱۹۵۵ (۱۳۳۴) نسبت به بحرین بیعلاقگی نشان داده بود. او مینویسد: «گاهگاه شاه مسأله بحرین را مطرح میکرد و میگفت مرواریدها تمام شده، نفت هم در شرف اتمام است و علاقهای به گرفتن جزیره ندارد، اما به دلیل ادعای تاریخی ایران، نمیخواهد در تاریخ بهعنوان پادشاهی شناخته شود که ارثیهاش را بیدلیل از دست داده است. بهدنبال فرمولی برای حفظ آبرو بود.»
شاه در مصاحبهای دیگر با خبرنگار روزنامه گاردین، شاه گفت: «با توجه به اینکه نفت در حال اتمام است و مروارید هم به پایان رسیده، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد.»
جالب است که پس از گذشت حدود ۶۰ سال از این مصاحبه، نه نفت بحرین تمام شده و نه مرواریدهایش.
شاه خود نیز میدانست این استدلال خندهدار است، به همین دلیل به نیرنگی دیگر روی آورد. در ۱۵ مرداد ۱۳۴۷، در ملاقات با دنیس رایت گفت: «این کافی نیست که به مردم ایران بگویم نفت و مروارید بحرین تمام شده، بلکه باید بتوانم بگویم اکثریت مردم بحرین خواهان استقلالاند.»
مهدی پیراسته، سفیر ایران در بغداد در زمان پهلوی، در خاطرات خود از دیدارش با شاه نقل میکند که شاه گفت: «بحرین به چه درد من میخورد؟ نه مروارید دارد و نه نفت. اگر هم جزو ایران شود، مثل تسلط اسرائیلیها بر فلسطین خواهد بود، همیشه با ترور و خونریزی همراه خواهد شد.»
واقعاً شگفتانگیز است که شاه یک مملکت درباره سرزمین خودش چنین سخن بگوید و آن را با سرزمین اشغالی فلسطین مقایسه کند.
در نهایت، شاه با برگزاری رفراندوم در بحرین موافقت کرد و اعلام داشت اگر مردم بحرین خواهان استقلال باشند، ایران با خواسته آنها موافقت خواهد کرد. اما انگلیس و حاکمان بحرین حتی زیر بار رفراندوم رسمی نیز نرفتند و با نظرخواهی از چند خانواده وابسته به انگلیس و حاکمان بحرین، بهطرز مضحکی بحرین از ایران جدا شد.
بدتر از این ماجرا، آن بود که ایران نخستین کشوری شد که استقلال بحرین را به رسمیت شناخت و شاه ایران نیز در اقدامی تأسفبرانگیز، استقلال بحرین را تبریک گفت (روزنامه اطلاعات، ۲۴ مرداد ۱۳۵۰، صفحه ۲۰).
بدین ترتیب، محمدرضا شاه پس از پدرش که ارتفاعات آرارات کوچک، چکاب و برخی مناطق مرزی را به بیگانگان واگذار کرد به دومین پادشاه تاریخ ایران بدل شد که بدون شلیک حتی یک گلوله، با جدایی بخش مهمی از خاک کشور موافقت کرد.
انتهای پیام/