خبرگزاری میزاندسته بندی: سیاست ، امام (ره) و رهبری

صیّاد و صید اخلاص

صیّاد و صید اخلاص

به مناسبت ۲۴ فروردین، سالگرد اعطای درجه سپهبدی به شهید علی صیاد شیرازی، رسانه KHAMENEI.IR گزارشی درباره تبلور اخلاص در عمل و رفتار شهید سپهبد علی صیادشیرازی منتشر کرد.

خبرگزاری میزان

۲۴ فروردین ۱۳۷۸ اگرچه از قبل به عنوان مراسم اعطای درجه به برخی فرماندهان عالی تعیین شده بود، اما ستاره درخشان آن مجلس شهیدی گشت که توانست از «دست الهی» درجه‌ای بالاتر دریافت کند. وصف رهبر معظم انقلاب اسلامی از امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در این مراسم، تبیین‌گر ابعادی ممیزه شخصیت او بود. ابعادی که در دفعات دیگری نیز بار‌ها مورد تأکید ایشان قرار گرفت: «او انسان صادق و ذاکر و خاشع و با اخلاصى بود که براى خدا کار مى‌کرد و در دوران جنگ و بعد از جنگ وظیفه‌ى خود را انجام داد.» به بهانه سالگرد اعطای درجه سپهبدی به این شهید که فراتر از ابعاد برجسته نظامی، توفیقاتی الگوپذیر در سلوک داشت، بخش «تاریخ» رسانه‌ی KHAMENEI.IR با عنوان «درس و عبرت» فعالیت میکند، در گزارشی به بررسی اجمالی برخی مصادیق رفتاری و کاری شهید سپهبد علی صیادشیرازی می‌پردازد که نمونه‌هایی اندک از «اخلاص» عملی این شهید را در تاریخ یه یادگار گذاشته است.

نصب درجه شهادت

سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۷۸، مراسم تجلیل از شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در محضر فرمانده کل قوا برگزار شد. قرار بود در این مراسم درجه سرلشکری بر دوش امیر صیاد شیرازی نصب شود، چنانکه در همین مراسم برای دریادار شمخانی و سردار سرتیپ غلامعلی رشید چنین شد. اما در فاصله ۵ روز پس از اعطای درجه به او در عید غدیر و پیش از این مراسم، وی با رسیدن به فیض شهادت، ترفیع یافته و برنامه با اعطای درجه سپهبدی به خانواده او تغییر یافت.

مریم صیاد شیرازی، دختر شهید روایتی شنیدنی از هفته قبل این مراسم دارد. وقتی روز عید غدیر به خانه پدر رفته، اما متوجه شده بود که او خانه نیست و به دیدار رهبر معظم انقلاب رفته است. از مادرش می‌شنود که قرار است ۲۹ فروردین، در مراسم روز ارتش سردوشی و درجه سرلشکری به او اهدا شود: «نزدیک ظهر بود که پدر با یک گلدان بزرگ با چهره خندان و شاداب به خانه آمد و آن را به مادر تقدیم کرد و گفت: این گلدان به پاس همه زحماتی است که در این سال‌ها کشیدید هر چند زحمات شما با چیزی جبران نمی‌شود، [..]به شوخی به او گفتیم باید یک شیرینی خوب به ما بدهید [..]یک نگاه معنا داری به ما کرد و با صورت بشاش و حالت روحانی و عرفانی گفت که خوشحالی من برای درجه نیست، آنچه برای من مهم است رضایت مقام معظم رهبری است چراکه رضایت ایشان خشنودی امام زمان (عج) را به دنبال دارد.»

اعطای درجه سپهبدی که در نظام جمهوری اسلامی از سال ۱۳۵۸ سابقه نداشت و او اینک با فیض شهادت، درجه‌ای دیگر دریافت کرده بود که امضای چنین رضایتی از سوی خداوند متعال بود. فرمانده کل قوا، هنگام اهدای لوح سپهبدی به فرزند ایشان، به درجه شهادت اشاره کرده و فرمودند: «درجه‌ى شهادت حقّاً و انصافاً زیبنده‌ى «صیاد» بود. بزرگترین اجر براى مردى که همه‌ى جوانى و مدّت طولانىِ بعد از انقلاب تا امروز را در خدمت اسلام و در راه مجاهدت، باصفا و اخلاص و فداکارى و بدون هیچ توقّع و زیاده‌طلبى‌اى سپرى کرده بود، همین شهادت بود. [..]خیلى خوشحالیم که بخشى از نبوغى که این عزیزان در دوران طولانى خدمت خود نشان دادند، با این درجه‌ها ادا مى‌شود. اما حقیقتاً تلاش و زحمت و مجاهدت در راه خدا، جز لطف خدا هیچ پاداشى ندارد و هیچ پاداش دیگرى نمى‌تواند پاسخ دغدغه‌هاى یک انسان مؤمن و تلاشهایى را که در راه خدا مى‌کند، بدهد.» 

بی‌اعتنا به درجه دنیایی

صیاد شیرازی خود نیز دربند مدرج شدن نبود؛ حتی وقتی که پس از انقلاب اسلامی، دو درجه یکجا به او اعطا شد تا با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور منصوب شود، رفتاری تاریخی داشت که گواهی بر این مدعاست. در این هنگام وقتی به تهران فراخوانده می‌شود تا از وضع امنیت کردستان به بنی‌صدر به عنوان رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوای وقت گزارش بدهد، برای حفظ موقعیت خود از بیان حقیقت فروگذار نمی‌کند: «نامه آمده بود که فرمانده قرارگاه غرب صیادشیرازی و رئیس ستادش در این جلسه شرکت کنند. [..]گوش تا گوش، دور یک میز بزرگ، مشاورین بنی‌صدر نشستند. این صحنه هیچ وقت از یادم نمی‌رود. شروع کردند به بدگویی. تک تک گزارش دادند. [..]سپس بنی‌صدر گفت: ببینیم خود آقای صیاد شیرازی چه می‌گوید. دلم از این جلسه خون بود. دلم غم گرفته بود، از این ترکیبی که داشتند و حرف‌هایی که می‌زدند. اصلا بعضی موقع‌ها آدم دفاع هم نمی‌تواند بکند، آنقدر مسأله روشن و واضح است و می‌بیند طرف مقابلش پرت و منحرف است که می‌بُرد. آنجا بود که من از این آدم بریدم. [..]اول دعای امام زمان (عج) را خواندم. بعد گفتم: آقای رئیس جمهور، عذر می‌خواهم که این صحبت را می‌کنم. در جلسه‌ای به این اهمیت که برای امنیت جمهوری اسلامی تشکیل می‌شود و در آن یک بسم الله گفته نشود، یک آیه قرآن تلاوت نشود، من آنقدر این جلسه را آلوده و ناپاک می‌بینم که فکر می‌کنم تمام وجودم آلوده شده است. چاره‌ای ندارم جز اینکه از اینجا بروم قم، زیارتی بکنم و در آنجا احساس بکنم که تزکیه شده‌ام. [..]بنی‌صدر از قیافه و چهره ما همانی را که می‌گفتیم، می‌دید. غیر از آن نبود و خودش باعث شده بود که پرده‌ها دریده شود و من با رئیس جمهور مملکت اینگونه حرف بزنم.» او سپس دوازده موردی که در پاسخ نوشته بود را جواب می‌دهد. «جلوی همه، اقرار کرد و گفت: من تازه فهمیدم لجستیک یعنی چه. بعد از صحبت‌هایی که من کردم، دیگر هیچ کس بالای آن صحبت نکرد. جلسه حدود چهار ساعت طول کشید. بعد هم آمدم به طرف قم برای زیارت. من به طرف سقوط ظاهری از نظر مسؤولیت و نقش در عملیات و جبهه می‌رفتم. چیزی هم طول نکشید.»

او را همراه با دو درجه تنزل درجه عزل کردند و سرهنگ هوشنگ عطاریان را به جای او منصوب کردند، همان کسی که بعدا به دلیل عضویت در سازمان مخفی حزب توده و جاسوسی اعدام شد. او نه تنها با از دست دادن درجه دلسرد نشد، بلکه به جمع فرماندهان سپاه پیوست و تا زمان عزل بنی‌صدر، مخلصانه به وظیفه خود پرداخت.

پاداش دنیایی

اجر این خلوص او، اما در همین دنیا نیز از قلم نیفتاد و «تجلیلى که از شهید صیاد شیرازى شد، نشانه‌اى از قدردانى الهى بود؛ چون این مرد با اخلاص بود. خیلی‌ها در این تشییع شرکت کردند که اصلاً شهید «صیاد» را نمى‌شناختند؛ اما با دل و جان شرکت کردند و شتافتند. این آهنربایى که دل‌ها را جذب مى‌کند، چیست؟ اخلاص است.»

تشییع پیکر مطهر شهید صیادشیرازی، در فضای خاصی که برخی مطبوعات آن سال‌ها بازنمایی می‌کردند و تلاش داشتند پایان دوره ارزش‌های انقلاب اسلامی را اعلام کنند، بسیاری را غافلگیر کرد؛ «در تشییع شهید صیاد شیرازى چه اجتماعى تشکیل شد! همه متأثّر بودند و گریه مى‌کردند. هیچ کس به خاطر رودربایستى و براى نشان دادن خود نیامده بود؛ همه با یک انگیزه‌ى قلبى آمده بودند. [..]دیدم یک عامل معنوى اثر مى‌گذارد و آن، اخلاص است. [..]خیلى از مردمى که به آن‌جا آمده بودند، اصلاً صیاد شیرازى را نمى‌شناختند؛ در زمان آن رشادت‌ها و شجاعت‌ها و قضیه‌ى راه بانه و سردشت و عملیات فتح‌المبین نبودند، یا یادشان نیست؛ اما مى‌دیدید گریه مى‌کردند! بنده خودم با بعضى از جوانان شخصاً صحبت کردم؛ جوانانى که مى‌گفتند ما اصلاً او را نمى‌شناختیم؛ اما دلهاى آنها سوخته بود. این کارِ خداست. [..]اینها را خدا آورد؛ این دل‌ها را خدا جمع کرد. بله؛ خداى متعال این گونه پاداش مى‌دهد.» 

مدتی پس از مراسم اعطای درجه سپهدی، خانواده شهید به دیدار رهبر انقلاب اسلامی آمدند و ایشان ابعادی از این اخلاص را تشریح کردند: «ما تقریباً از اوایل انقلاب با ایشان آشنا شدیم. [..]آنچه در میدانهاى جهاد از او بروز کرد، کارهاى بزرگى بود؛ بعضى را مردم مى‌دانند، بعضى را نمى‌دانند [..]چیزى که مهمّ است، این است که یک نفر علاوه بر جنگ با دشمنان، در جهاد با نفس هم پیروز شود. ایشان این‌گونه بود؛ براى خودش هیچ چیز نمى‌خواست. [..]آنچه هم که او به عنوان مشورت و نظردهى در بخشهاى مختلف – چه وقتى که در بازرسى بود، چه وقتى که در میدان بود – نظرات خود را به ما مى‌داد، در جهت صلاح و خیربود؛ یعنى جنبه‌هاى شخصى اصلاً در آن دخالتى نمى‌کرد. قضایایى که شهید صیاد مى‌توانست حیثیت شخصى خود را دخالت بدهد و اصلاً و ابداً دخالت نداد، الان کاملاً جلوِ چشمم قرار دارد.»

نگین شخصیت صیاد

«اخلاص» صیادشیرازی، امری است که هرکس با او محشور بوده، به عنوان بارزترین صفت او به زبان می‌آورد. نه تنها همرزمان، حتی معدود کسانی که در درس اخلاق آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی او را می‌شناختند و می‌دیدند چگونه به دور از هر تشریفاتی حضور منظم داشت، خاطرات بسیار از صدق و دوری او از تظاهر و ریا داشتند. مرحوم آیت‌الله ری‌شهری بعد از تأکید بر آنکه «شهید صیاد شیرازی از نظر تجربه، تدبیر، شجاعت، اخلاص و توکل در فرماندهی نمونه بود.»، نمونه‌ای از اخلاص او را در نادیده گرفتن تعصبات معمول بیان می‌کند: «برای او ارتش و سپاه تفاوت نداشت. هدفش خدا و پیروزی بر دشمن بود و به همین جهت با انتصاب او به فرماندهی نیروی زمینی، تحول چشمگیری در جبهه پیش آمد و پیروزی‌ها یکی پس از دیگری آغاز شد که مهم‌ترین آنها، فتح خرمشهر در عملیات بیت المقدس در سوم خرداد ۱۳۶۱ بود که تنها چند ماه پس از انتصاب ایشان به فرماندهی به دست آمد.» همین «اخلاص و صدق» موجب برخی آسیب‌های اداری نیز شده بود، اما در مسیر او تغییری ایجاد نکرد؛ «تا موقعی که در سمت فرماندهی بود، نقش مهمی در انسجام نیرو‌ها داشت، اما به دلیل این که در امور نظامی صاحب‌نظر بود و با صراحت ایراد‌ها و اشکال‌ها را می‌گفت، [برای برخی]خیلی قابل تحمل نبود.»

محوریت صدق و اخلاص تنها در روایت دیگران از او نیست. او خود نیز به این دو امر بسیار تصریح داشت. آنها که با او مأنوس بودند، همواره در آغاز سخن او، انتظار این دعای قرآنی را داشتند که «ربّ ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق» و نیز از تأکید مکررش بر اخلاص نقل می‌کنند که معتقد بود: «کار با اخلاص باشد، قلب روشن و قوی‌تر می‌شود.»

و جاذبه‌ی گم‌نامی…

برای همین کسانی که بعد‌ها فهمیدند او با درصدی بالا جانباز شده و ده‌ها ترکش در بدن داشته و بار‌ها تا مرز شهادت رفته بود؛ برایشان دور از انتظار نبود که چرا از زبان خود او این ماجرا‌ها را نشنیده بودند. او حتی وقتی برادرش با عروجی شهادت‌گون او را تنها گذاشت؛ حتی به آیت‌الله خامنه‌ای هم، خبر عروج برادرش را نگفته بود. حال آنکه سابقه آشنایی او با ایشان به اوایل انقلاب بازمی‌گشت و در بسیاری از مواقف، از حمایت ایشان برخوردار شده بود. رهبر معظم انقلاب درباره این ماجرا میگویند که «من تقریباً از اوّلین روز‌های پیروزی انقلاب این شهید را شناختم. از اصفهان پیش ما می‌آمد، گزارش می‌داد.» و در سال ۱۳۶۱ که برادرش به شهادت رسید، رابطه او با ایشان به نحوی بود که «وقتی خرّمشهر فتح شد [..]شهید صیّاد تماس گرفت با من در دفتر ریاست جمهوری و [خبر را]گفت و بعضی از تفصیلات را هم گفت.» تعاملات او با آیت‌الله خامنه‌ای این قدر نزدیک بود، اما از آن حادثه چیزی نگفته بود: «در طول سالهاى متمادىِ آشنایى، ما خبر نداشتیم ایشان یک برادر شهید دارد! بالاخره این از چیزهایى است که معمولاً در گفته‌ها و در بعضى قضایا بر زبان انسان جارى مى‌شود. با این‌که ما با ایشان چقدر جلسه داشتیم، گزارش داده، آمده، نشسته، رفته و بحثهاى گوناگونى با ما داشته؛ اما هیچ وقت این قضیه را نگفته بود. من آن روز از پدرشان پرسیدم فرزند شما چه موقع شهید شد؛ گفت سال شصت و یک.»

اخلاص او، مانع از بیان نقاط قوت خود و خانواده بود؛ اما اثر این اخلاص در شکوه وداع مردم با او آشکار شد: «این اجتماعات و عزادارى عمومى و آن تشییع جنازه‌ى کذایى و بعد درِ خانه‌ى شما در محرّم این همه روضه‌خوانى و سینه‌زنى برگزار شد؛ شما که از کسى دعوت نکرده بودید، شما که اعلامیه نداده بودید؛ این جاذبه‌اى است که دل‌ها را مى‌کشد. [..]روزى که ایشان دفن شد، بنده شب تا دیر وقت به یاد این شهید بودم. واقعاً این طورى به شما بگویم: قلبم طرف بهشت زهرا مى‌کشید و اگر اشکال نداشت، همان شب بهشت زهرا مى‌رفتم؛ ولى شب مناسب نبود، بنابراین صبح زود رفتم. در این طور جا‌ها ما نیستیم که تصمیم مى‌گیریم و عمل مى‌کنیم؛ این حقیقت و نورى است که کار خود را مى‌کند؛ صیاد را به مقتل مى‌کشاند و او را شهید و ما را آن گونه مجذوبش مى‌کند. این دست قدرت الهى است.»

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اخبار مشابه

دکمه بازگشت به بالا