داستان سیدحسن نصرالله-۲۱ | «آسالا» و جریانهای چپگرای لبنان

به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و حالا قسمت بیست و یکم آن پیش روی شماست.
در قسمتهای پیشین توضیح دادیم که ریشهیابی علل اجتماعی و تاریخی جنگ داخلی لبنان و فراز و فرودهای آن، از این منظر برای بحث ما (زندگی و زمانه شهید سیدحسن نصرالله) اهمیت دارد که بسترهای شکل͏گیری مقاومت اسلامی لبنان را بهتر درک کنیم. آیا مقاومت اسلامی لبنان یک پدیده خلقالساعه بود یا با انباشت تجارب ملت لبنان طی دهه͏های مختلف شکل گرفت؟
پیش͏تر توضیح داده͏ایم که جنگ داخلی لبنان را باید نقطه عطف زمانه «سیدحسن نصرالله» دانست که مسیر زندگی وی را تغییر داد. اولاً «حزبالله لبنان» و شمایل فعلی «مقاومت اسلامی لبنان» نتیجه مستقیم ـ و به تعبیری: فرزند ـ جنگ داخلی لبنان است؛ ثانیاً شخص سیدحسن نصرالله نیز زندگیاش در اثر این جنگ داخلی کاملاً دگرگون شد. در اثر این جنگ، خانوادهاش از بیروت به جنوب بازگشتند و نهایتاً سیدحسن راهی عراق شد تا با شهید «سیدعباس موسوی» آشنا شود و در مسیر جهاد و مقاومت قرار گیرد.
تصویری از زنان و کودکان قربانی در جنگ داخلی لبنان
در جنگ داخلی لبنان، شهروندان بیدفاع آسیبهای زیادی دیدند. اما در این میان برخی از گروههای کمونیستی خارجی به تداوم اقدامات نظامی خود علیه کشورهای دیگر مشغول بودند! در این میان، «آسالا» را میتوان بارزترین تجربه در این زمینه دانست
طی قسمتهای چهارم تا بیستم به بررسی ریشههای جنگ داخلی لبنان پرداختیم. همچنین طی قسمتهای دهم تا هفدهم به نقش کشورهای خارجی و به ویژه رژیم صهیونیستی و ایالات متحده پرداختیم. در قسمت هفدهم توضیح دادیم که کشورهای عربی هم به حمایت از راست افراطی مسیحی پرداختند. در واقع آنان نمیدانستند حمایت از راستگرایان افراطی مارونی در راستای ایجاد جنگ داخلی و در ادامه اشغال بیروت توسط اسرائیل است، بلکه صرفا درک آنان از «تهدید صعود چپگرایی» آنان را به این سمت سوق داد که بخواهند چپگرایان را در داخل لبنان زمینگیر سازند و در این راستا به حمایت از راستهای مارونی متحد اسرائیل روی آوردند.
در دو قسمت هجدهم و نوزدهم موقتاً از فضای لبنان فاصله گرفتیم و به اردن رفتیم. اهمیت بحث اردن به اینجا برمیگشت که نخستین کشوری بود که آشکارا وارد جنگ با مقاومت فلسطینی شد. در تشریح ماجراهای اردن این نکته را خاطرنشان کردیم که در همان جا هم مسئله «حرکات افراطی چپگرایان فلسطینی» و «تهدید حاکمیت ملی اردن» باعث شد تا ارتش اردن جهت نوک پیکان سلاحهای خود را تغییر داده و جنگ سراسری علیه مقاومت فلسطینی را آغاز کند. در قسمت بیستم، فضای چپگرایی در لبنان را تشریح کردیم و در بخش پایانی آن نوشتیم: «شدت تندرویهای چپگرایان به حدی بود که عملاً در موارد متعددی، مسئله آزادسازی قدس به هدف ثانویه تبدیل میشد و انقلاب کمونیستی در کشورهای عربی و حتی تغییر مرزها به اولویت اول بدل میگشت. ضمن اینکه عملاً حمایت تمامعیار از کلیه احزاب کمونیستی جهان در دستور کار قرار میگرفت که اوج آنها شکلگیری گروه “آسالا” است.»
در این قسمت به صورت خاص، به این گروه میپردازیم. به اعتقاد راقم این سطور، تجربه تأسیس و بارورسازی گروه آسالا مصداق روشنی از انحرافی است که گروههای چپ و مارکسیست در مسیر مبارزاتی ملت فلسطین و مقاومت ملتهای مسلمان ایجاد کردند.
تفوق چپگرایی و تبدیل اردوگاههای آوارگان فلسطینی به مراکز آموزشی گروههای چریکی
در قسمت یازدهم – با عنوان «جنگ داخلی لبنان؛ سفارش صهیونیستها» – ماجرای «پیمان قاهره» شرح داده شد. طبق این پیمان، سازمان آزادیبخش فلسطین اداره اردوگاههای آوارگان فلسطینی در لبنان را در اختیار گرفت و در این اردوگاهها رسماً آموزش «چریکهای فدایی فلسطینی» را در دستور کار قرار داد. از قسمت هجدهم – با عنوان «تندروی مارکسیستهای فلسطینی» – این نکته مهم تشریح شد که در میان گروههای مبارز فلسطینی، گفتمان چپ رادیکال مارکسیست لنینیستی مورد اقبال قرار گرفت. چپهای رادیکال در این دوره، واجد دو ویژگی مهم بودند:
۱.همکاری و هماهنگی با دیگر گروههای چپ و مارکسیست در سطح جهان عرب
۲.با ادبیات و رویکرد بسیار رادیکال و تندی علیه دولتهای اسلامی و عربی صحبت میکردند و خود را متعهد به قوانین کشور میزبان نمیدانستند!
در مورد نکته اول (همکاری با دیگر گروههای مارکسیست جهان عرب)، این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که گروههای مارکسیست در کشورهای دیگر، اولویت خود را مبارزه با دولت مستقر و ایجاد انقلاب کمونیستی در کشور خودشان میدانستند و مسئله فلسطین در اولویتهای بعدی آنان قرار میگرفت. در آن سالها، اقبال به مارکسیسم در نسلهای جوان و روشنفکر بسیار بالا بود و عملاً اردوگاههای آوارگان فلسطینی به باشگاهی تبدیل شد که گروههای کمونیستی از کشورهای مختلف در آنجا آموزش میدیدند!
نمونهای از پوسترهای مارکسیستهای فلسطینی در حمایت از گروههای کمونیستی ایران
این نکته حتی در مورد ایران نیز صادق است! بخشی از تاریخ گروههای چپگرا مانند «مجاهدین خلق» (منافقین)، «چریکهای فدایی خلق» و… با گروههای چپ فلسطینی گره خورده است. مؤسس چریکهای فدایی خلق (علی اکبر صفایی فراهانی) در اردوگاههای فلسطینی آموزش دید و بعدها به ایران آمد و فدائیان را تأسیس کرد. «جورج حبش» برای کتاب «پرویز پویان» مقدمه نوشت؛ کتابی که به نوعی مانیفست بخشی از مارکسیستهای جوان در دهه (۱۳۵۰ شمسی) محسوب میشد؛ یا مجاهدین خلق (منافقین) یک طبقه کامل در اردوگاه صبرا و شتیلا در اختیار داشتند! رابطه میان مارکسیستها و چپها از ایدئولوژی شروع میشد؛ اما خیلی زود رنگ عاطفی هم به خود میگرفت! به عنوان نمونه «تراب حقشناس» از مؤسسین گروه تروریستی «پیکار» در مورد حضور خود در لبنان و اردن میگوید: «ما با مردم مناطقی که در آنجا مستقر بودیم، پیوند عاطفی عمیقی برقرار کردیم. به طور واقعی با آن مکان یکی شدیم. در جشنها شادی کردیم و در غمها اشک ریختیم. به سرعت زبان آنجا را یاد گرفتیم و با مردم درهم آمیختیم.»
به این ترتیب، شاهدیم که از مبارزین جداییطلب الظفار در عمان تا مارکسیستهای شمال غرب آفریقا در اردوگاههای فلسطینی حضور داشتند. عمده آنان نیز ذیل «جنبش فتح» بلکه با «جبهه ملی برای آزادی فلسطین» در ارتباط بودند. در اینجا ذکر این نکته ضروری است که اساساً هیچیک از گروههای اسلامی مبارز فلسطینی با این رویکرد موافق نبودند و صرفاً مارکسیستها و بخش کمی از ناسیونالیستهای فلسطینی به همکاری و تقویت گروههای مارکسیست خارجی اعتقاد داشتند.
آسالا؛ انحراف مارکسیستی و تغییر جهت سلاحها
یکی از گروههای مارکسیستی که در این دوره در اردوگاههای فلسطینی آموزش شکل گرفت، گروه «آسالا» بود که گاهی در منابع عربی گروه «اصاله» خوانده میشود! این در حالی است که کلمه «آسالا» هیچ ارتباطی با زبان عربی ندارد و نباید با عبارات عربی اشتباه شود. کلمه «آسالا» (ASALA) مخفف عبارت پنج کلمهای “Armenian Secret Army for the Liberation of Armenia” به معنای «ارتش سری ارامنه برای آزادی ارمنستان» است.
نمونهای از پوسترهای اولیه آسالا و اشاره به بحث فلسطین
در این پوستر نوشته شده: «پاینده باد همبستگی مبارزاتی و حماسه انقلابی میان ملتهای ستمدیده در مبارزه علیه استعمار و صهیونیسم / وحدت انقلابی، راه پیروزی؛ از فلسطین تا ارمنستان»
در قسمت دوم این سلسلهیادداشت – با عنوان «شهر غریبهها؛ خاستگاه سید» – توضیح دادیم: «در قرن بیستم و در جریان کشتار بزرگ ارامنه در ترکیه در سال ۱۹۱۵، بخشی از آوارگان ارمنی به بیروت آمدند و در منطقه “کرنتینا” اسکان داده شدند. … در سال ۱۹۲۲ و در جریان “قرارداد قاهره” میان جمهوری ترکیه و فرانسه، موج دوم آوارگان ارامنه از ترکیه به این منطقه آمدند و با حمایت کلیسای ارمنی کاتولیک بیروت و حکومت وقت ولایت لبنان (تابع فرانسه)، در این منطقه اسکان یافتند. آنها طی حدود ده سال، تابعیت لبنانی دریافت کرده و به عنوان بخشی از جامعه لبنان در منطقه مجاور اسکان یافتند که “برج حمود” نامیده میشود.» در قسمت اول این سلسلهیادداشت – با عنوان «کودکی متفاوت؛ زمینهساز جهاد» – در مورد «برج حمود» و ارتباط آن با گذشته سیدحسن نصرالله این نکته بیان شده بود: «به همین جهت، سید حسن از زمان رسیدن به مقطع دبیرستان، در میوهفروشی هم کار میکرد و به منطقه ارمنینشین “برج حمود” … رفت و آمد داشت. حتی در برخی منابع ادعا شده که سیدحسن در این منطقه زندگی میکرد که البته نگارنده در این زمینه به سند معتبری دست نیافت.»
یکی از نخستین پوسترهای تبلیغاتی آسالا، با شعار «اسلحه؛ راه [آزادی] ارمنستان»
گروه مسلح «آسالا» با ایدئولوژی «مارکسیسم» و «ترکیهستیزی» در سال ۱۹۷۵ در بیروت و در همین محله «برج حمود» تأسیس شد. گرچه در آن زمان سازمان آزادیبخش فلسطین در برج حمود فاقد پایگاه یا مرکز بود؛ اما کار آموزشی نیروهای آسالا در محله همجوار یعنی «محله کرنتینا» دنبال میشد و مستشاران فلسطینی (مارکسیست) در تأسیس، سازمانیابی و آموزش نیروهای آسالا نقش محوری داشتند. گفته میشود تقریبا کلیه مربیان آموزشی نسل اول نیروهای آسالا، عوامل وابسته به «جبهه ملی برای آزادی فلسطین» بودند و علاوه بر برج حمود، از شمال لبنان (الکوره) تا شرق لبنان (بقاع) در اردوگاههای فلسطینی دورههای ویژه آموزشی برای کادر آن برگزار میشد.
هاکوپ هاکوپیان؛ بنیانگذار آسالا
هاکوپیان تا پیش از تأسیس آسالا، عضو فعال «جبهه ملی برای آزادی فلسطین» بود
«هاکوپ هاکوپیان» مؤسس این سازمان، عضو فعال «جبهه ملی برای آزادی فلسطین» به فرماندهی «جورج حبش» بود که شاخهای از «سازمان آزادیبخش فلسطین» به شمار میرفت. هاکوپیان به صورت مشخص در عملیاتهایی مانند «تسخیر سفارت ژاپن در کویت در سال ۱۹۷۴» به صورت مستقیم مشارکت کرد. همین عملیات نیز دلالتهای معناداری دارد و بیانگر فاصلهگیری مارکسیستهای فلسطینی از بحث آزادسازی قدس شریف بود. این عملیات، در حمایت از گروه مارکسیستی «ارتش سرخ ژاپن» در کشوری عربی اسلامی صورت گرفت و نهایتاً نیز مهاجمین به صورت توافقی به «عدن» رفتند تا در کنار کمونیستهای «یمن جنوبی» علیه جمهوری یمن و سلطنت عمان بجنگند!!
مصاحبه هاکوپیان با مجله «الحوادث» لبنان در فوریه ۱۹۸۲
او در اوج جنگ داخلی لبنان به صراحت میگوید با «بشیر الجمیل» [و فالانژهای لبنان] صلح کرده است! به عبارت دیگر، وقتی جنگ به خانه آنها (بیروت) رسیده، باز هم همپیمان مقاومت فلسطینی نشده بود! با این حال میگوید: «اگر اراده کنیم، در تمام نقاط جهان میتوانیم به آنها حمله کنیم»
کارنامه عملکرد این تشکیلات نیز نشان میدهد که آنها نقش فعالی در زمینه حمایت از فلسطین نداشتند و حتی در اوج جنگ داخلی نیز مسئولیت اول خود را حفاظت از جامعه ارامنه لبنان میدانستند! به این ترتیب، از دامان سازمان آزادیبخش فلسطین و مشخصا گروههای مارکسیست مانند جبهه ملی برای آزادی فلسطین، گروهی سر بر آورد که مسیر مبارزاتی آن کمترین همپوشانی با مسئله فلسطین داشت.
لوگوی رسمی آسالا
در این لوگو به سه زبان ارمنی، عربی و انگلیسی نوشته شده است: «ارتش سری ارمنی برای آزادسازی ارمنستان»
نکته قابل توجه این است که در نقشهای که آرم آسالا بر روی آن طراحی شده، «ارمنستان بزرگ» حک شده است
ترورهای سریالی ترکها و سرریز آن به اروپا
همان طور که در بند بالا ذکر شد، یکی از دو رکن ایدئولوژی آسالا را باید «ترکیهستیزی» خواند. هدف اعلامی و رسمی این سازمان، «وادار کردن دولت ترکیه به قبول مسئولیت خود در نسلکشی ارامنه در سال ۱۹۱۵ و پرداخت غرامت برای آن» عنوان شده است. و البته در ادامه صریحا اعلام کردند که بخشی از این غرامت باید «واگذاری بخشی از قلمرو خود به ارامنه برای تشکیل سرزمین ارمنی» باشد. در اساسنامه داخلی آسالا نیز هدف اصلی «برقراری مجدد ارمنستان متحد و بزرگ» است که شامل شرق و شمال شرق ترکیه و بخشهایی از جنوب شوروی میشد.
ارمنستان بزرگ که آسالا به دنبال «تشکیل دولت ارمنی» در آن است
این جغرافیا شامل بخشهایی از شرق ترکیه، منطقه «نخجوان» و بخشی از منطقه «قرهباغ» است
در همین راستا عملیاتهای آنان منحصراً معطوف به ترکیه بود. در روز ۱۶ فوریه ۱۹۷۶ برابر با ۳۰ بهمنماه ۱۳۵۴ نام «آسالا» بر سر زبان افتاد؛ زیرا طی بیانیهای مسئولیت خود را در ترور یک دیپلمات مسلمان در بیروت اعلام کردند. در این روز، «اکتار جیریت» (Oktar Cirit) دبیر اول سفارت ترکیه در بیروت توسط آسالا ترور شد.
اما این نخستین عملیات بزرگ آنان در بیروت نبود! آنان در ۲۰ ژانویه ۱۹۷۵ اولین عملیات خود را در بیروت انجام دادند. در آن عملیات، «دفتر شورای جهانی کلیساها» در بیروت هدف قرار گرفت؛ زیرا «مهاجرت ارامنه از کشورهای خاورمیانه به غرب را تسهیل میکرد.» از نگاه سران آسالا، تسهیل مهاجرت ارمنیها اقدامی نابخشودنی بود؛ زیرا «جمعیت ارمنی را از مناطق هممرز با ارمنستان تاریخی خالی میکرد!» در آن زمان یک گروه گمنام به اسم «گروه گورگن یانیکیان» مسئولیت این اقدام را بر عهده گرفت؛ اما بعدها مشخص شد که آنها هسته اولیه «آسالا» بودند. این گروه در همان ماههای ابتدایی ۱۹۷۵ در چند مورد در بیروت به ترکها حمله کرد. ۷ فوریه، چند مین کاشته شده در برابر دفتر اطلاعات و گردشگری سفارت ترکیه در بیروت کشف شد که باعث شد یک پلیس لبنانی زخمی شود. دو هفته بعد، در دفتر هواپیمایی ترکیه در بیروت بمبگذاری شد. ۶ ژوئن ۱۹۷۵ برابر با ۱۵ خردادماه ۱۳۵۴، یک اتوبوس ترکیهای در خیابان النبی بیروت منفحر شد. مسئولیت تمام این عملیاتها را ابتدا همان «گروه گورگن یانیکیان» بر عهده گرفت که بعدها ماهیت آنان مشخص شد.
تصویری از نیروهای آسالا
رهبران آسالا، دامنه عملیات خود را به بیروت محدود نکرده و علاوه بر خاک لبنان، به ترور دیپلماتها، سرمایهداران و خبرنگاران ترکیه در کشورهای دیگر نیز روی آوردند. در روز ۲۲ اکتوبر ۱۹۷۵ برابر با ۳۰ مهرماه ۱۳۵۴، سفیر وقت ترکیه در وین ترور شد. این عملیات را گروه موسوم به «شهید بولتیکیان» بر عهده گرفت. «بولتیکیان» یکی از نیروهای آسالا بود که یک ماه قبل از این تاریخ در بیروت کشته شده بود. دو روز بعد، «اسماعیل ارز» سفیر وقت آنکارا در پاریس توسط همین گروه ترور شد. ۴ روز بعد، در روز ۲۸ اکتبر، به ساختمان سفارت ترکیه در بیروت حمله موشکی صورت گرفت! این حمله موشکی در حالی صورت گرفت که بیروت در آن روزها در آستانه جنگ داخلی بود و چنین اقدامی در آن شرایط بر آتش فضای ملتهب آن روزها میدمید.
بالاخره در فوریه سال بعد، «آسالا» رسماً اعلام موجودیت کرد و مسئولیت کلیه عملیاتهای «گروه شهید بولتیکیان» و «گروه گورگن یانیکیان» را بر عهده گرفت. آنها همچنین مسئولیت چند عملیات دیگر را نیز بر عهده گرفتند که پیشتر عاملین آن مشخص نشده بودند؛ مانند «اعدام جاسوس آمریکایی»، «انفجار در آنکارا و استانبول» و البته مواردی که پیشتر ارامنه افراطی مظنون آن بودند مانند «انفجار خودروی سفیر ترکیه در بیروت» و «انفجار خودروی دبیر اول سفارت ترکیه در بیروت».
جلد مجله «الحوادث» لبنان در مصاحبه اختصاصی در دفتر فرماندهی آسالا
عنوان تیتر: «ما تروریست نیستیم؛ و با گروههای سرخ [مارکسیست] همکاری میکنیم»
طوفان عملیاتهای مختلف آسالا تا سال ۱۹۸۴ به شکل پرفشاری ادامه دارد. اما از سال ۱۹۸۵ دچار افت محسوسی میشود و به سه مورد کاهش مییابد. نکته مهم این است که سه عملیات ۱۹۸۵ به ترتیب علیه خبرگزاری فرانسه در بیروت، بانک فرانسوی در بیروت و یک عملیات در شهر پاریس است. به وضوح این عملیاتها نشان میدهد مقامات آسالا به دنبال تحریک فرانسه بودند. در سال ۱۹۸۶ آسالا مجدداً فعال میشود و این بار بیشتر از ترکها بر روی زدن فرانسویها تمرکز میکند! اما بعد از این سال، فعالیتهای آنان تقریباً متوقف میشود!
هاکوپیان در این مصاحبه میگوید: «به [وجود] جمهوری سوسیالیستی ارمنستان شوروی افتخار کرده؛ اما بابت کوتاهی آنان در مسیر مبارزات خلق ارمنی آنان را سرزنش میکنیم.»
آسالا، علاوه بر ترور مستقیم چند اقدام جنجالبرانگیز دیگر انجام داد. مثلاً در سال آگوست ۱۹۸۲ (مرداد ۱۳۶۱) یکی از نیروهای آن به نام «آرتین پنیک» (Artin Penik) در میدان تقسیم استانبول اقدام به «خودسوزی» کرد. این خودسوزی در ادامه عملیاتی بود که سه روز قبلتر در فرودگاه آتاتورک انجام گرفت و یک اتاق مسافر شلوغ توسط آسالا به آتش کشیده شد! حتی در روایت ترکها، پنیک در اعتراض به این اقدام آسالا بر علیه سازمان خود دست به شورش زد و با ریختن بنزین بر روی خود، در میدان تقسیم خودسوزی کرد.
یکی از پوسترهای مشهور آسالا که در سال ۱۹۸۵ (هفتادمین سالگرد کشتار ارامنه) منتشر شد.
با اوجگیری فعالیتهای آسالا و علیرغم اشغال بیروت توسط اسرائیل، دیگر در پوسترهای آسالا نشانهای از بحث فلسطین و اشغالگری صهیونیستها دیده نمیشد!
اگر کارنامه عملکرد آسالا را مرور کنیم، از ترور ترکها شروع میشود؛ اما به مرور به ترور مقامات فرانسوی، شخصیتهای آمریکایی و حتی معارضین عربی میرسد! آنها دست کم ۸۴ عملیات موفق داشتند که باعث کشته شدن حدود ۱۰۰ نفر شد که حداقل ۴۶ نفر آن ترکیهای بودند و ۱۴ نفر از آنان مصونیت دیپلماتیک داشتند. علاوه بر آن حداقل ۲۹۹ نفر در عملیاتهای آسالا زخمی شدند. با این حال، در میان کل عملیاتهای آسالا فقط و فقط یک مورد آن علیه اسرائیلیها بود! در ۱۸ فوریه ۱۹۸۰ برابر با ۲۹ بهمنماه ۱۳۵۸، آسالا در شهر رم پایتخت ایتالیا به صورت همزمان دفتر سه شرکت هواپیمایی سوئیس ایر (سوئیس)، لوفت هانزا (آلمان) و ال-عال (اسرائیل) را منفجر میکند که در این انفجارها ۴ نفر زخمی میشوند. به عبارت دیگر، آسالا در کل دوران فعالیت خود در لبنان، حتی یک گلوله به سمت سرزمینهای اشغالی در مجاورت لبنان شلیک نمیکند و در عملیاتهای خارجی خود نیز صرفا یک بار به صورت همزمان سه شرکت هواپیمایی هدف قرار میگیرند که یکی از آنها اسرائیلی است! این در حالی است که این سازمان، در گهواره «جبهه ملی برای آزادی فلسطین» تأسیس شده بود!
روزنامه حریت ترکیه در سال ۱۹۸۷ از طریق یک خبرنگار فرانسوی به اردوگاه آسالا در لبنان رفت. سردبیر این حریت این تیتر را برای صفحه اول انتخاب کرد: «پایگاه کینه»
جمعبندی
دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰در تاریخ سازمان آزادیبخش فلسطین، مقطعی است که سازمانهای مارکسیستی مانند «جبهه دموکراتیک» و «جبهه ملی» با افراطیگری خود به مقاومت فلسطین ضربههای جدی وارد کردند. در این میان، شکلگیری و فعالیت گروه «آسالا» را میتوان از بزرگترین مصادیق بارز انحراف در مسیر مبارزاتی گروههای فلسطینی دانست. این گروه، موج ترور را تا کانادا گسترش داد و در بیشتر کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز به عنوان گروه تروریستی به رسمیت شناخته شد. این گروه، کارویژه خود را ترور مسلمانان میدانست و هیچگاه عملیاتی در اسرائیل انجام نداد!
آسالا را باید آینه عبرتی دانست که باعث شد «مقاومت اسلامی» همواره مرزبندی فکری و روشی خود با مارکسیستها را حفظ و بر «تمرکز بر مبارزه با اشغالگری اسرائیل» تأکید کند
سازمان آسالا در سال ۱۹۷۵ در منطقه «برج حمود» تأسیس شد. اصلیترین مقر پشتیبانی و آموزش آنها نیز در محله «کرنتینا» قرار داشت. از قضا، محله کرنتینا محل سکونت سیدحسن نصرالله بود و سید برای معیشت روزمره خود، به برج حمود رفت و آمد داشت. در نتیجه از همان دوره، اخبار عملیاتهای آسالا را شنیده بود و حتی بعید نیست که در مواردی نیروهای عملیاتی آنان و حتی دورههای آموزشیشان را مشاهده کرده باشد! احتمالاً همین موارد باعث شد تا دبیرکل شهید مقاومت اسلامی لبنان، همواره نگرشهای انساندوستانه را مبنای مبارزات خود با رژیم صهیونیستی قرار دهد و از فضای گفتمانی چپها فاصله بگیرد.
انتهای پیام/