از ویلچر تا تخته سیاه/داستان معلمی که به مدرسه معلولان آمد

در آستانه فرا رسیدن روز معلم، قدم در مدرسهای گذاشتیم که شاید در هیاهوی روزمره شهر کمتر نامش شنیده میشود، اما در دل خود، دنیایی از تلاش، امید و عشق به تعلیم و تربیت را جای داده است.
مدرسه سروش، ویژه دانشآموزان دارای معلولیت جسمی و ذهنی نه یک مرکز آموزشی معمولی، بلکه پناهگاهی امن و بستری برای شکوفایی استعدادهای کودکانی است که با چالشهای منحصربهفردی روبرو هستند.
در این بازدید، فرصتی دست داد تا پای صحبتهای صمیمانه مدیر و معلمانی بنشینیم که با صبر و ایثار، چراغ راه این فرشتههای زمینی شدهاند.
داستانهایی از جنس ایثار و امید
صادق محمودزاده، مدیر باسابقه مدرسه سروش با ۳۲ سال تجربه و تحصیل در رشته آموزش کودکان استثنایی، از همان ابتدای مسیر شغلی، قلب خود را وقف خدمت به دانشآموزان با نیازهای ویژه کرده است.
او میگوید: “به هیچ عنوان از انتخاب این رشته پشیمان نیستم و باز هم بخواهم انتخاب کنم، مدارس استثنایی را انتخاب میکنم.” در این مدرسه، دو گروه از دانشآموزان حضور دارند؛ آنها که با معلولیت جسمی اما هوش عادی، پا به عرصه علم میگذارند و همسالانشان که علاوه بر محدودیتهای جسمی، با چالشهای ذهنی نیز دست و پنجه نرم میکنند.
مدیر مدرسه توضیح میدهد که دانشآموزان گروه اول، همان کتب درسی مدارس عادی را میخوانند، در حالی که گروه دوم، از کتب آموزشی ویژه خود بهره میبرند.
در میان صحبتهایمان، صحنهای جالب رخ میدهد.
کودکی از دوره پیشدبستانی با معلولیت حرکتی در ناحیه پا اما با چهرهای معصوم وارد اتاق مدیر میشود و با صدایی لرزان از درد دندان میگوید و تقاضای تماس با مسئول بهزیستی برای بردنش را میکند.
آقای محمودزاده توضیح میدهد که حدود ۱۰ نفر از دانشآموزان مدرسه، بیسرپرست یا بدسرپرست هستند و در مراکز بهزیستی زندگی میکنند و این کودک نیز در مرکز نگهداری کودکان معلول بی سرپرست “بهشت امام رضا” زندگی میکند و برای تحصیل به مدرسه سروش میآید.
تماس تلفنی مدیر با مربی بهزیستی، تصویری از مهر و محبت بیدریغ را به نمایش میگذارد. مربی، کودک را با لحنی مادرانه “مامان جان” خطاب میکند و با صبر و مهربانی او را برای رسیدن به پایان ساعت مدرسه دلداری میدهد و جالبتر اینکه به کودک میگوید “صبر کن بعد از پایان مدرسه میآیم به دنبالت تا برگردیم خانه و بعد برویم دکتر”
مدیر مدرسه تاکید میکند که این کودک از نظر ذهنی سالم است و تنها به دلیل مشکلات حرکتی در این مدرسه تحصیل میکند، در حالی که توانایی حضور در مدارس عادی را نیز دارد.
اما تجربه تلخ برخی خانوادهها نشان میدهد که متاسفانه در مدارس عادی، همواره توجه و مراقبت کافی از این دانشآموزان صورت نمیگیرد و گاهی حتی همکلاسیها نیز ناآگاهانه باعث آزار آنها میشوند. کمبود نیروی دلسوز و آگاه در مدارس عادی، بسیاری از خانوادهها را ناچار به انتخاب مدارس غیردولتی با هزینههای گزاف میکند، مدارسی که گاهی نیز خدمات شایستهای ارائه نمیدهند.
در مدرسهی سروش، حضور پررنگ خانوادهها به دلیل نیازهای ویژه دانشآموزان، امری مشهود است. مدیر مدرسه با اشاره به این موضوع میگوید که اتاقی در طبقهی پایین مدرسه به حضور دائمی مادران اختصاص داده شده است تا در صورت بروز مشکل یا نیاز معلم، از کمک آنها بهره گرفته شود.
پرورش استعدادها در بستری متفاوت
مسیر آموزش در مدرسهی سروش برای دانشآموزان دارای معلولیت جسمی در دورهی متوسطه، به شاخهی کاردانش منتهی میشود و در حال حاضر تنها رشته “تولید محتوای الکترونیک آموزشی” ارائه میشود. با این حال، درخواستهایی از سوی خانوادهها برای ایجاد رشتههای نظری نیز وجود دارد، هرچند مدیر مدرسه به دشواریهای امتحانات نهایی برای این گروه از دانشآموزان در شاخه نظری اشاره میکند.
دانشآموزان دارای معلولیت ذهنی نیز در رشتهی “کمک خدمات اداری” تحصیل میکنند که مهارتهای کار با کامپیوتر را به آنها میآموزد و میتواند زمینهساز اشتغال آنها در مشاغلی مانند کافینتها شود. معلمان در این مدرسه، با ارائهی پروژههای آموزشی خلاقانه، سعی در شکوفایی استعدادهای نهفته این دانشآموزان دارند. به عنوان مثال، طراحی تقویم سال جدید به یکی از دانشآموزان سپرده شده بود که به زیبایی آن را انجام داد.
مدیر مدرسه با افتخار از دانشآموزان موفق یاد میکند که اکنون فارغ التحصیل شدهاند. دانشآموزانی که اکنون در عرصههای مختلفی مانند بورس، فروشگاههای لباس و خدمات کامپیوتری مشغول به کار هستند و حتی در حل مشکلات مدرسه نیز یاریرسان بودهاند.
تأخیر در پرداختهای خدمات توانبخشی
مدرسه سروش با وجود تلاشهای بیوقفه کادر آموزشی، با چالشهایی نیز روبروست. کمبود کاردرمانگر، گفتاردرمانگر و مشاور، از جمله نیازهای اساسی این مرکز است. مدیر مدرسه همچنین به تاخیر در پرداختهای سازمان آموزش و پرورش استثنایی اشاره میکند که ارائه خدمات توانبخشی و حمایتی به دانشآموزان را با مشکل مواجه کرده است. سامانه جامع توانبخشی دانشآموزان ابتدایی نیز با محدودیتهایی در تعداد دانشآموزان تحت پوشش روبروست و هزینههای خدمات حمایتی مانند آزمایش، جراحی، عینک و سمعک نیز به صورت نامنظم پرداخت میشود.
با ورود به کلاس درس دانشآموزان پیشدبستانی با دو کودک پرانرژی و معلم مهربانشان، خانم صائبی روبرو میشویم که سابقه کار با دانشآموزان ناشنوا را نیز دارد.
او تفاوتهای آموزش در مدارس عادی و استثنایی را اینگونه شرح میدهد: “در مدارس عادی، دانشآموزان از نظر هوشی در یک سطح هستند و مشکلات جسمی خاصی ندارند، بنابراین تدریس آسانتر است و شاید یک یا دو بار تکرار کافی باشد. اما در استثنایی، باید بارها نکات را برای آنها تکرار کنیم تا درس را به خوبی یاد بگیرند، به ویژه که برخی دانشآموزان ممکن است به لحاظ هوشی در لب مرز باشند و به تکرار بیشتری نیاز داشته باشند.”
خانم صائبی تاکید میکند که در کنار مهربانی، جدیت در رفتار با این کودکان ضروری است تا آنها برای مواجهه با دنیای واقعی آماده شوند.
داستان یک معلم؛ از حادثه تا معلولیت
فرزانه پارسایی یکی از معلمان مدرسه سروش است که زندگی او تا سال ۱۳۷۲ مسیری عادی داشت؛ او در سال ۱۳۶۸ با مدرک دیپلم وارد آموزش و پرورش شد و چهار سال را به تدریس در مقطع راهنمایی دخترانه گذراند. جالب آنکه یکی از دانشآموزان آن دوران، اکنون همکار او در مدرسه سروش است.
اما شهریور سال ۱۳۷۲، زندگی فرزانه و خانوادهاش را دستخوش تغییری تلخ کرد. در یک سانحه رانندگی در جاده، لاستیک خودرو ترکید و واژگون شد. این حادثه نه تنها منجر به فوت همسر خواهرش شد، بلکه ۲۰ روز بعد، مادر فرزانه نیز از دنیا رفت و خود او دچار قطع نخاع شد.
پس از این واقعهی دردناک، زندگی برای این معام به یکباره دگرگون شد. او ماهها در بیمارستان بستری بود و پس از آن، ۶ ماه استراحت مطلق را سپری کرد. اما فرزانه تسلیم نشد و به تدریج آموخت که چگونه کارهای شخصی خود را انجام دهد و با شرایط جدید زندگی سازگار شود. او میگوید: “زندگی باید جریان پیدا میکرد و چارهای نبود.”
تصمیم به ادامهی تحصیل، گام بعدی فرزانه در این مسیر دشوار بود. او در کنکور شرکت کرد و همان سال در رشتهی روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شد. رفت و آمد به دانشگاه با ویلچر، سختی دیگری به زندگی او افزود، اما حمایتهای بیدریغ پدرش، که خانه را برای رفت و آمد او مناسبسازی کرد، راه را برایش هموار ساخت.
ممنوعیت برای ورود به شغل معلمی به دلیل معلولیت
خانم پارسایی میگوید: در آن زمان به عنوان معلم حقالتدریس مشغول به کار بودم اما بعد از تصادف برای بازگشت به شغلم بسیار تلاش کردم، بارها به آموزش و پرورش تهران مراجعه کردم و حتی پشت در دفتر وزیر رفتم، اما پاسخ شنیدم که به دلیل معلولیت، امکان بازگشت به تدریس برایم وجود ندارد.
سرانجام به واسطه یکی از دوستانم با آقای قدمی رئیس وقت سازمان آموزش و پرورش استثنایی آشنا شدم و با درخواست او موفق به ورود به مدارس استثنایی شدم و به عنوان معلم چهارم ابتدایی دانشآموزان پسر دارای معلولیت جسمی، مشغول به کار شدم.
این معلم میگوید: در آن زمان، تمام معلمان مدرسه سالم بودند و دفتر معلمان در طبقهی بالا قرار داشت بنابراین مجبور بودم در زنگهای تفریح تنها در کلاس بنشینم اما بعدها یکی از همکارانم هم زنگهای تفریح میآمد و با من در کلاس مینشست و این کار، زمینهساز یک دوستی صمیمانه و پایدار شد که تا امروز نیز ادامه دارد.
بازدید از مدرسهی سروش، تجربهای فراموشنشدنی بود. در این مکان، شاهد تلاش بیوقفه معلمانی بودیم که با عشق و ایثار، نه تنها به آموزش دانشآموزان با نیازهای ویژه میپردازند، بلکه با قلبهای بزرگشان، پناهگاهی امن و سرشار از امید برای آنها فراهم کردهاند.
انتهای پیام/