اخبار بین المللخبرگزاری تسنیم

میزگرد تسنیم| آیا روز نکبت جدیدی در حال رقم خوردن است؟

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، در آستانه هفتاد و هفتمین سالگرد «یوم النکبت»، روزی سرنوشت‌ساز در تاریخ فلسطین، خبرگزاری تسنیم میزبان میزگردی تخصصی با حضور دو تن از کارشناسان و تحلیلگران حوزه مطالعات فلسطین، رژیم صهیونیستی و خاورمیانه است. این نشست با هدف بازخوانی پدیده یوم النکبه و معانی و پیامدهای آن برای امروز منطقه برگزار شد.

 

.

 

۱۵ مه ۱۹۴۸ (۲۵ اردیبهشت ۱۳۲۷) روزی است که در حافظه تاریخی فلسطینیان و صهیونیست‌ها با روایت‌های متفاوتی ثبت شده است. فلسطینیان این روز را «یوم النکبه» (یعنی روز فاجعه) می‌دانند و طرف صهیونیستی از آن با عنوان روز استقلال خود یاد می‌کند. فلسطینیان و جهان عرب این روز را سرآغاز مهاجرت اجباری و آوارگی صدها هزار نفر از سرزمین آبا و اجدادی خود و ویرانی صدها شهر و روستا می‌دانند.

در این میزگرد تحلیلی، با حضور آقای «سهیل کثیری نژاد»، کارشناس مسائل رژیم صهیونیستی و «علیرضا مجیدی»، کارشناس مسائل غرب آسیا، به بررسی سیر تحولات منطقه از سال ۱۹۴۸ تاکنون پرداخته‌ایم. کارشناسان حاضر در این برنامه ریشه‌های تاریخی شکل‌گیری رژیم صهیونیستی، نقش قدرت‌های استعماری در تأسیس این رژیم، و تأثیرات عمیق این رویداد بر ژئوپلیتیک منطقه را مورد واکاوی قرار داده‌اند.

این نشست همچنین به تحولات هفت دهه گذشته، از نکبت اول تا جنگ‌های متعدد، انتفاضه‌های فلسطینی، روند صلح اسلو، محاصره غزه و تحولات اخیر می‌پردازد. نقطه عطف این بررسی، تحلیل عمیق رویدادهای پس از عملیات طوفان الاقصی در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ است که معادلات منطقه را دستخوش تغییراتی بنیادین کرده و پس از گذشت ۱۹ ماه، همچنان ادامه دارد:

 

تسنیم: به نام خداوند متعال، خدمت بینندگان گرامی خبرگزاری تسنیم سلام و احترام عرض می‌کنم. در آستانه هفتاد و هفتمین سالگرد “یوم النکبت” یا همان “روز نکبت” قرار داریم؛ روزی که ۷۷ سال پیش، رژیم صهیونیستی تأسیس خود را اعلام کرد و متعاقباً جنگی را با دولت‌های عربی و گروه‌های فلسطینی آغاز نمود. در تاریخ تحولات عربی-فلسطینی، این روز و رویدادهای پس از آن با عنوان “نکبت” شناخته می‌شود، در حالی که طرف اسرائیلی به دلیل اعلام تأسیس دولت خود در این تاریخ، آن را “روز استقلال” می‌نامد. 

در این برنامه، با حضور دو تن از کارشناسان برجسته حوزه مطالعات اسرائیل، فلسطین و مسائل عربی خاورمیانه، قصد داریم به بررسی تحولاتی بپردازیم که به “یوم النکبت” منجر شد و همچنین روند تقابل میان اسرائیل و فلسطین و نیز گروه‌های فلسطینی و صهیونیستی از سال ۱۹۴۸ (مطابق با سال ۱۳۲۷ هجری شمسی) تاکنون را تحلیل کنیم. به‌ویژه، تمرکز ما بر تأثیرات جنگ اخیر از هفتم اکتبر ۲۰۲۳، که پس از حدود ۱۹ ماه همچنان ادامه دارد، بر مفهوم “نکبت” و “اشغالگری” خواهد بود. همچنین، به بررسی نحوه مدیریت مبارزات گروه‌های فلسطینی در این زمینه خواهیم پرداخت.  با عرض سلام و خوشامدگویی، در خدمت جناب آقای کثیری‌نژاد و جناب آقای مجیدی هستیم.

 

کثیری‌نژاد:بسم الله الرحمن الرحیم. بنده نیز خدمت شما، جناب آقای مجیدی و بینندگان محترم سلام عرض می‌کنم و امیدوارم گفت‌وگوی پرباری داشته باشیم. در خدمت شما هستم.

 

مجیدی:با عرض سلام و احترام خدمت جناب آقای براتی، جناب آقای کثیری‌نژاد و همچنین بینندگان گرامی، امیدوارم بحث مفیدی پیش رو داشته باشیم. در خدمت شما هستم و از این فرصت تشکر می‌کنم.

 

تسنیم: جناب آقای کثیری‌نژاد، بحث را با شما آغاز می‌کنم. اگر بخواهیم مفهوم “نکبت” را با توجه به روایت اسرائیلی و صهیونیستی بازخوانی کنیم – موضوعی که در ایران کمتر به آن پرداخته شده است – از چه نقطه‌ای باید شروع کنیم؟ آیا این مفهوم را می‌توان به‌عنوان یک پدیده تاریخی که به پایان رسیده در نظر گرفت یا همچنان ادامه دارد؟ دیدگاه شما در این خصوص چیست؟

کثیری‌نژاد: با عرض سلام مجدد، ابتدا باید روشن کنیم که آیا “نکبت” را به‌عنوان یک رویداد خاص، یعنی اعلام تأسیس یک دولت خودخوانده با بیانیه‌ای از سوی دیوید بن‌گوریون و دیگر سران صهیونیست، در نظر می‌گیریم یا آن را به‌عنوان یک فرایند تاریخی می‌بینیم. به نظر بنده، باید آن را به‌صورت یک فرایند بررسی کرد که از سال‌ها پیش آغاز شده است. اگر بخواهیم از زاویه دید صهیونیستی به موضوع نگاه کنیم، لازم است مبانی فکری و زمینه‌های این رویداد را نیز تحلیل کنیم.

مفهوم اصلی در اینجا، تشکیل یک دولت یهودی است که قرار است سازوکارهای سیاسی، نظامی و امنیتی خاص خود را داشته باشد و در حوزه سیاست خارجی و بین‌الملل نیز فعالیت کند. این موضوع، پیامدها و تبعات خاص خود را به همراه دارد، اما پیش‌زمینه‌های تاریخی آن نیز بسیار مهم هستند و اگر نادیده گرفته شوند، تحلیل ما ناقص خواهد بود.

اگر بخواهیم به ریشه‌های تشکیل دولت یهودی بپردازیم، به نکته‌ای جالب توجه می‌رسیم: در آیین یهودیت، اساساً مفهومی برای تشکیل یک دولت یهودی به‌صورت سنتی وجود ندارد و حتی این امر، از منظر دینی، مذموم و حرام تلقی می‌شده است. در طول تاریخ، یهودیت به‌عنوان یک دین، بر جوامع یهودی در نقاط مختلف جهان تأثیرگذار بوده، اما تشکیل یک دولت یهودی تا پیش از ظهور “ماشیخ” (موعود یهودیان) به‌عنوان یک عمل ممنوع و حرام شرعی شناخته می‌شد.

این دیدگاه بر اساس سه عهد میان خداوند و بنی‌اسرائیل شکل گرفته است: دو عهد مستقیم با بنی‌اسرائیل و عهد سوم با سایر ملت‌ها. بر اساس این عهدها، بنی‌اسرائیل متعهد شده‌اند که به‌صورت دسته‌جمعی مهاجرت نکنند (که در متون دینی با تعابیری چون “بالا رفتن از دیوارها” از آن یاد شده است)، علیه سایر اقوام متحد نشوند و همچنین سایر ملت‌ها نیز نباید یهودیان را به بندگی گیرند، همان‌گونه که در ماجرای مصر رخ داد. بر این اساس، تقریباً اجماع علمای یهودی بر این بوده که تشکیل دولت یهودی پیش از ظهور ماشیخ، حرام است.

تا پیش از قرن هفدهم و هجدهم، مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین صرفاً جنبه مذهبی داشته و به‌معنای یک عمل دینی بوده است، نه یک پروژه سیاسی. اما از این دوره به بعد، با تحولاتی که در اروپا پس از رنسانس و پایان قرون وسطی رخ داد، این موضوع جنبه سیاسی پیدا کرد. یهودیان در جوامع اروپایی با این ایده مواجه شدند که به دلیل نداشتن یک کشور مستقل، دچار فلاکت و نکبت شده‌اند. این دیدگاه در دوره روشنفکری یهودی، دو مکتب فکری متضاد را به وجود آورد:

نخست، مکتبی که معتقد بود یهودیان به دلیل عدم ادغام در جوامع میزبان دچار این وضعیت شده‌اند؛ یعنی تأکید بر هویت یهودی به جای هویت ملی (مثلاً ایتالیایی یا یونانی) باعث شده که همواره با جامعه میزبان در تضاد باشند.

مکتب دوم، برعکس، معتقد بود که دلیل این فلاکت، فقدان یک کشور مستقل برای یهودیان است و بنابراین باید به سمت تشکیل یک دولت یهودی حرکت کرد. این ایده، برای اولین بار در این دوره وارد تفکر یهودی شد، در حالی که پیش از آن، چنین مفهومی تا زمان ظهور ماشیخ وجود نداشت.

این اندیشه‌ها ابتدا در میان نخبگان یهودی مطرح شد و به‌تدریج با تأثیر از جنبش‌های ناسیونالیستی در اروپا، به بدنه جامعه یهودی نفوذ کرد و به جنبشی تحت عنوان “صهیونیسم” تبدیل شد. البته در درون این جنبش نیز اختلافات و تنش‌های بسیاری وجود داشت که حتی به درگیری میان خود صهیونیست‌ها منجر شد. در ادامه، اگر فرصت باشد، به این اختلافات و جزئیات بیشتر خواهیم پرداخت.

 

تسنیم: بسیار سپاسگزارم. جناب آقای مجیدی، حال که با جناب آقای کثیری‌نژاد به روایت صهیونیستی و اسرائیلی این موضوع پرداختیم، از منظر مقابل، یعنی نگاه عربی-فلسطینی، به مسئله می‌پردازیم. اگر بخواهیم سیر مبارزات فلسطینیان علیه اشغالگری اسرائیل از ۱۵ می ۱۹۴۸ تا پیش از تشکیل گروه‌های مقاومت اسلامی به معنای امروزی را بررسی کنیم، شما این روند را چگونه تحلیل و تشریح می‌کنید؟

مجیدی: با توجه به اینکه از اواخر دهه ۲۰ و به‌ویژه در دهه ۴۰ میلادی، حساسیت‌ها نسبت به برنامه مهاجرت سازمان‌یافته یهودیان به منطقه فلسطین افزایش یافت، آنچه امروز با عنوان “تغییر ترکیب جمعیتی منطقه” از آن یاد می‌کنیم، در حال شکل‌گیری بود. این مهاجرت‌ها با حمایت منطقه تحت قیمومیت بریتانیا و با تأیید و پشتیبانی حاکم انگلیسی وقت انجام می‌شد. در آن زمان، مفهوم “امر ملی” یا تعامل با یهودیان در چارچوب مسئله صهیونیسم، فراتر از موضوع مهاجرت مطرح نبود.

پس از ۱۵ می ۱۹۴۸، که بیانیه تأسیس موجودیت موسوم به “دولت اسرائیل” اعلام شد، اگر بخواهیم اقدامات فلسطینیان را بررسی کنیم، می‌توان این بازه زمانی را به پنج مرحله تقسیم‌بندی کرد:

مرحله اول: جنبش پراکنده 

در این مرحله، رقابت پنهان میان عراق و مصر قابل توجه است. عراق تلاش می‌کرد گروه‌های فلسطینی را در رقابت با مصر به خود نزدیک کند و مصر نیز تا حدی همین رویکرد را داشت. این رقابت، انشقاق جغرافیایی را نیز به دنبال داشت؛ به‌گونه‌ای که منطقه غزه و اطراف آن به مصر نزدیک‌تر بود و کرانه باختری به عراق و اردن هاشمی وابستگی بیشتری داشت. البته باید توجه داشت که عراق نیز در آن زمان تحت پادشاهی هاشمی قرار داشت.

مرحله دوم: شکل‌گیری سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) 

با گذر از جنگ‌های ۱۹۴۸ و پس از آن، از دهه ۶۰ شاهد تغییر نظام حکمرانی در عراق هستیم. در این دوره، اندیشه‌های ناصری و دیدگاه‌های جمال عبدالناصر در جهان عرب رشد می‌کند. در این فضا، سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) تأسیس می‌شود. این مرحله ویژگی‌های خاصی دارد: نخست، مبارزات فلسطینی به‌صورت نخبه‌گرا درمی‌آید، در حالی که پیش از این، مبارزات بیشتر با حضور افراد عادی، از جمله زنان و مردان سالخورده، انجام می‌شد. دوم، سازماندهی در این مبارزات بسیار پررنگ می‌شود. سوم، یک نگاه ایدئولوژیک قوی در این دوره مشاهده می‌شود. همچنین، نوعی بلندپروازی در مبارزات فلسطینی دیده می‌شود که بر این باور استوار بود که صرفاً عدم تعهد ایدئولوژیک سبب شکل‌گیری اسرائیل شده و با تعهد بیشتر، شرایط تغییر خواهد کرد.

مرحله سوم: تقویت گروه‌های فدائیان(۱۹۶۸-۱۹۷۱)

این دوره، به‌ویژه پس از جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷، از سال ۱۹۶۸ آغاز می‌شود. در این بازه، مبارزات فلسطینی به سمت تقویت گروه‌هایی موسوم به “فدائیان” پیش می‌رود. فدائیان، افرادی بودند که با نگاهی مشابه به مفهوم امروزی “شهادت‌طلبی” (البته نه به‌صورت انتحاری) عمل می‌کردند. آن‌ها عملیاتی را انجام می‌دادند با این هدف که خودشان در این مسیر شهید شوند و در مقابل، تعدادی از یهودیان را به هلاکت برسانند. این دوره، همچنین زمان چالش و درگیری با کشورهای همسایه و دورتر بود.

مرحله چهارم: رشد چپ‌گرایی در فلسطین 

به‌تدریج، اگرچه نمی‌توان مرز دقیقی برای این دوره تعیین کرد، چپ‌گراها در فلسطین از نظر تعداد شاید حرف اول را نزنند، اما از منظر تأثیرگذاری، به دلیل رویکرد رادیکال‌تر و صدای بلندتر، به مؤثرترین گروه‌ها تبدیل می‌شوند. از سال ۱۹۷۱، صدای جنبش فتح بلندتر می‌شود و این گروه‌ها متوجه می‌شوند که با تمرکز بر آزادسازی فلسطین، می‌توانند از انقلاب‌های کمونیستی جهانی نیز حمایت کنند. در این دوره، حتی گروه‌هایی غیرمسلمان و غیرعرب، از جمله ارمنی‌ها و افرادی از شرق آسیا، در صفوف این گروه‌ها حضور می‌یابند و اردوگاه‌های فلسطینی به بستری برای رشد چپ‌گرایی تبدیل می‌شوند.

در این میان، دولت‌های عربی از گروه‌های فلسطینی احساس خطر می‌کنند، زیرا این گروه‌ها، دولت‌های عربی را “رژیم‌های مرتجع و خائن وابسته به امپریالیسم” می‌خواندند که باید در آن‌ها انقلاب صورت گیرد. همچنین، حزب کمونیست اسرائیل (ماکی) نیز در این دوره با ادبیاتی مشابه جنبش‌های فلسطینی، بر نفی اشغالگری و برابری کامل تأکید می‌کرد، هرچند امروزه وضعیت چپ‌ها و کمونیست‌ها در اسرائیل بسیار تضعیف شده است. این دوره، زمان نگرانی دولت‌های عربی و چرخش تدریجی در مواضع آن‌ها نسبت به مسئله فلسطین است.

مرحله پنجم: افول چپ‌گرایی و آغاز روند سازش (۱۹۸۸ به بعد) 

از دهه ۷۰، به‌ویژه از سال ۱۹۷۵، صدای سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) بلندتر می‌شود و تا سال ۱۹۸۸ این روند ادامه می‌یابد. سال ۱۹۸۸ مقطع مهمی است؛ در این زمان، در سطح جهانی، شوروی در مسیر فروپاشی قرار دارد و چپ‌گرایی دچار افول می‌شود. چپ‌گرایان فلسطینی که روزگاری بسیار تندرو بودند، تحت عنوان “واقع‌گرایی”، بحث توافق با اسرائیل را مطرح می‌کنند و حتی در این مسیر از جنبش فتح نیز پیشی می‌گیرند. در این سال، کنفرانس مادرید برگزار می‌شود و روندی که امروزه به‌عنوان “سازش” شناخته می‌شود، آغاز می‌گردد.

شکل‌گیری مقاومت اسلامی:

از ابتدای دهه ۸۰، مقاومت اسلامی شروع به شکل‌گیری می‌کند. جهاد اسلامی در این دهه ظهور می‌یابد و در سال ۱۹۸۷، با وقوع انتفاضه اول فلسطین، موقعیت مقاومت اسلامی تثبیت می‌شود. جنبش حماس نیز در سال ۱۹۸۷ به‌صورت رسمی اعلام موجودیت می‌کند، هرچند ریشه‌های آن به سال‌های ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۷ بازمی‌گردد.

تسنیم: جناب آقای کثیری‌نژاد، با توجه به جریان‌ها و دیدگاه‌های مختلف صهیونیستی در اسرائیل، هر یک از این جریان‌ها چه نقشی در وقایع مرتبط با نکبت (فاجعه ۱۹۴۸) و پس از آن در شکل‌گیری دولت اسرائیل، مبارزات با طرف فلسطینی و جنگ‌های بعدی با دولت‌های عربی ایفا کرده‌اند؟

کثیری‌نژاد: در مقطع تاریخی‌ای که از جنبش صهیونیسم سخن می‌گوییم، این جنبش در قرن نوزدهم میلادی شکل گرفت. در این دوره، میان یهودیان بر سر مفهوم «کشور یهودی» اختلافات اساسی وجود داشت. گرچه وجه اشتراک همه جریان‌ها، ایده تشکیل یک کشور یهودی بود، اما در خصوص تعریف این کشور، چگونگی دستیابی به آن و ساختار نهادهایش، دیدگاه‌های متفاوتی مطرح می‌شد. این اختلافات منجر به ظهور جریان‌های متعدد صهیونیستی گردید که هر یک در قرن نوزدهم میلادی پایه‌گذاری شدند و تا سال ۱۹۴۸ و حتی پس از آن ادامه یافتند. با تأسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸، این جریان‌ها به احزاب و گروه‌های سیاسی در ساختار حکومتی اسرائیل تبدیل شدند. در این مرحله، ملاحظات این جریان‌ها دیگر صرفاً اندیشه‌ای نبود، بلکه به دلیل مسئولیت اداره حکومت، ابعاد جدیدی به اهداف و رویکردهایشان افزوده شد.

در میان جریان‌های صهیونیستی، از نظر زمانی، جنبش صهیونیسم سوسیالیستی از پیشگامان محسوب می‌شود. این جریان گرایش‌هایی به سوسیالیسم و در برخی موارد به کمونیسم داشت. بسیاری از پیروان این جریان از روسیه و کشورهایی که ایدئولوژی‌های سوسیالیستی و کمونیستی در آن‌ها غالب بود، به فلسطین مهاجرت کردند. این گروه تأکید چندانی بر مفهوم “دولت یهودی” نداشتند، بلکه تمرکز اصلی‌شان بر ایجاد یک “جامعه صهیونیستی” بود. از دیدگاه آن‌ها، دولت مفهومی ناکامل تلقی می‌شد و جامعه صهیونیستی می‌بایست بر اساس اصول بی‌طبقه و کارگری شکل گیرد؛ ایده‌ای که در آن زمان از مفاهیم رایج در جهان محسوب می‌شد. نمود عینی این ایده در قالب تشکیل «کیبوتص‌ها» (جوامع اشتراکی) از سال ۱۹۱۰ متبلور شد. کیبوتص‌ها به‌عنوان جوامعی طراحی شدند که در آن‌ها مالکیت خصوصی وجود نداشت و همه چیز به صورت اشتراکی اداره می‌شد. این تجربه در فلسطین، برخلاف تلاش‌های ناموفق مشابه در روسیه، لهستان یا اوکراین، به شکلی عملی پیاده‌سازی شد.

همزمان با این جریان، گروه دیگری تحت عنوان “صهیونیسم سیاسی” ظهور کرد. این جریان معتقد بود که ایجاد جوامع اشتراکی نظیر کیبوتص‌ها به‌تنهایی نمی‌تواند به تشکیل یک جامعه یا دولت یهودی منجر شود. در آن زمان، یهودیان در فلسطین، به‌ویژه در اواخر دوره امپراتوری عثمانی و تحت قیمومیت بریتانیا، اقلیت مطلقی را تشکیل می‌دادند. بر اساس آمار، در آغاز مهاجرت‌ها، تنها حدود ۶ درصد از جمعیت فلسطین یهودی بودند و اکثریت این جمعیت، یهودیان مذهبی بودند که بافت جمعیتی متفاوتی با مهاجران صهیونیست سوسیالیست غیرمذهبی داشتند. این مهاجرت‌ها نه‌تنها تعداد یهودیان را افزایش داد، بلکه بافت جمعیتی آن‌ها را نیز تغییر داد. صهیونیست‌های سیاسی تأکید داشتند که تشکیل یک کشور صرفاً از طریق مهاجرت و ایجاد جوامع پراکنده ممکن نیست. از نظر آن‌ها، تشکیل دولت نیازمند تعامل و مذاکره با قدرت‌های جهانی و کسب امتیازات سیاسی از کشورهای مختلف، اعم از کشورهای عربی، امپراتوری عثمانی و دولت‌های اروپایی بود. در این راستا، پیشنهادهایی برای تشکیل کشور یهودی در مناطقی خارج از فلسطین، نظیر آفریقا، آرژانتین، استرالیا و حتی نیویورک در آمریکا، مطرح شد. این پیشنهادها شاید به‌عنوان گزینه‌های عملی جدی تلقی نمی‌شدند، اما در چارچوب تلاش‌های سیاسی برای کسب حمایت بین‌المللی مورد توجه قرار گرفتند. نقش این جریان در تشکیل دولت یهودی را نمی‌توان نادیده گرفت.

در کنار این دو جریان، گروه دیگری با عنوان «صهیونیسم عمل‌گرا» شکل گرفت که این جریان معتقد بود که رویکرد سوسیالیست‌ها در نهایت به ایجاد چند دهکده یهودی محدود می‌شود و صهیونیسم سیاسی نیز درگیر بازی‌های مذاکراتی است که به تشکیل کشور منجر نخواهد شد. از نظر این گروه، تشکیل کشور یهودی تنها از طریق عمل‌گرایی ممکن است. این عمل‌گرایی شامل دو محور اصلی بود: نخست، مهاجرت گسترده یهودیان، ابتدا از اروپا و سپس از سایر مناطق جهان؛ و دوم، مقابله با مقاومت فلسطینیان که مخالف مهاجرت و فروش زمین به یهودیان بودند. این مقابله در قالب اقدامات نظامی در سطح خرد، نه به‌صورت افراطی، انجام می‌شد. گرچه از دیدگاه ما این اقدامات مصداق اشغالگری است، اما از منظر خودشان، این اقدامات افراطی تلقی نمی‌شد.

در ادامه تاریخ تحولات، مسیر زندگی جوامع فلسطینی و اسرائیلی به شکلی متفاوت رقم خورد. جامعه فلسطینی در کرانه باختری به زندگی تحت محاصره و با محوریت مساجد و اسلام عادت کرد و تحت سیطره حکومتی که پرچم اسرائیل را برافراشته بود، با حفظ هویت خود به حیات ادامه داد. این تفاوت‌ها در مسیرها و فرهنگ‌ها به وضوح قابل مشاهده است.

در این دوره، درگیری‌ها و جنگ‌های داخلی متعددی رخ داد. از سال ۲۰۰۸، تقریباً هر دو سال یک‌بار جنگی در منطقه به وقوع پیوست تا اینکه در سال ۲۰۱۹، جنگی دو روزه رخ داد. در این فرایند، موجودیت دولت-ملت در غزه به‌صورت عملی تثبیت شد و این منطقه به نوعی به یک “حماسستان” یا کشوری مستقل تحت عنوان غزه تبدیل گردید.

در سال ۲۰۲۱، رخدادی ویژه و نقطه عطف در تاریخ مبارزات فلسطینی به وقوع پیوست. جوامع پراکنده فلسطینی که پیش‌تر از یکدیگر جدا شده بودند، در جریان عملیات «سیف القدس» بار دیگر متحد شدند. این ماجرا از محله شیخ جراح در بخش شرقی بیت‌المقدس آغاز شد؛ محله‌ای که از سال ۱۹۶۷ تحت اشغال قرار گرفته و ساکنان آن از تابعیت محروم بودند. در پی این رخداد، کرانه باختری ملتهب شد و ساکنان آن به سوی مسجد الاقصی حرکت کردند که در نتیجه، کشتاری گسترده رخ داد. حماس در حمایت از قربانیان این کشتار، عملیات سیف القدس را آغاز کرد. همزمان، اعراب ساکن در مناطق تحت کنترل اسرائیل (اعراب ۱۹۴۸) نیز در مناطق خود دست به قیام زدند و ارتش اسرائیل برای برقراری امنیت، تیپ زرهی را به منطقه اعزام کرد. در این عملیات، ابتکار عمل تهدید از سوی فلسطینیان بود، گرچه شروع عملیات نظامی با حمله موشکی اسرائیل به غزه صورت گرفت.

تسنیم: جناب کثیری‌نژاد، با بازگشت به موضوع نگاه صهیونیستی به فاجعه نکبت، پس از ۷۷ سال از تأسیس اسرائیل، می‌توان این‌گونه نیز به موضوع نگریست که در سال ۱۹۴۸، با توجه به جمعیت و شرایط آن زمان، اخراج حدود ۷۵۰ هزار فلسطینی و مهاجرت اجباری آن‌ها، جمعیتی قابل‌توجه محسوب می‌شد. این افراد و نسل‌های پس از آن‌ها، امروزه جمعیتی بالغ بر ۴ تا ۵ میلیون نفر از فلسطینیان دیاسپورا را تشکیل می‌دهند. به‌ویژه پس از عملیات طوفان الاقصی در هفتم اکتبر ۲۰۲۳، شاهد نوعی نکبت جدید در فلسطین هستیم که با کشتار گسترده، تعداد بالای مجروحان (نزدیک به ۱۰ هزار نفر) و شهدا (بیش از ۶۰ هزار نفر) همراه است. این آمار، حدود ۵ تا ۶ درصد از جمعیت ۲.۳ میلیون نفری نوار غزه را شامل می‌شود. همچنین، بحث‌هایی مبنی بر خروج اجباری یا داوطلبانه بخش زیادی از جمعیت غزه مطرح شده و طرح‌هایی نظیر ایجاد منطقه لوکس (ریویرا) توسط آقای ترامپ، مستلزم کاهش بیش از یک میلیون نفر از جمعیت این منطقه است. دیدگاه شما در این خصوص چیست؟

کثیری‌نژاد: در حال حاضر، می‌توان گفت که با نوعی نکبت جدید مواجه هستیم. همان‌گونه که در ابتدا ذکر شد، نکبت یک مناسبت تاریخی فرایندی است؛ نه در سال ۱۹۴۸ آغاز شد و نه با اعلام استقلال اسرائیل پایان یافت، بلکه تا به امروز ادامه دارد. یکی از ویژگی‌های اصلی نکبت در سال ۱۹۴۸، آوارگی بخش قابل‌توجهی از فلسطینیان بود. با این حال، تفاوت نکبت کنونی با گذشته در این است که در آن زمان، بسیاری از فلسطینیان به کشورهای دیگر یا به مناطق دیگر درون سرزمین فلسطین (مانند غزه و کرانه باختری که در آن زمان هنوز به این نام‌ها شناخته نمی‌شدند) آواره شدند. اما در شرایط کنونی، مهاجرت و آوارگی عمدتاً در داخل نوار غزه رخ می‌دهد. مردم فلسطین در این جغرافیای کوچک، گاه تا ۱۰ یا ۱۲ بار مجبور به جابجایی می‌شوند تا پناهگاهی بیابند. هدف این اقدامات، همان هدف اولیه است: ایجاد شرایطی که زندگی در غزه غیرممکن یا بسیار دشوار شود. گرچه ممکن است اهداف عملیاتی کوتاه‌مدت (مانند انجام عملیات نظامی) تعریف شود، هدف کلان، کاهش مساحت قابل سکونت در غزه و ایجاد شرایط غیرقابل تحمل برای زندگی است.

ویژگی دیگر این دوره، حجم بالای کشتار و آوارگی است. اگر آمار شهدا را از سال ۱۹۴۸ تا ۲۰۰۰ و سپس از ۲۰۰۰ تا آگوست ۲۰۲۳ (پیش از طوفان الاقصی) بررسی کنیم، حدود ۱۱ هزار فلسطینی در عملیات‌های مختلف به شهادت رسیده‌اند. اما از آغاز طوفان الاقصی تا کنون (در بازه‌ای حدود ۱۸ ماه)، تعداد شهدا به حدود ۶۰ هزار نفر رسیده است. این حجم از کشتار، در کنار تعداد بالای مجروحان و اسرا، نشان‌دهنده شدت بی‌سابقه این فاجعه است. اگر پیش از این، چنین حجم عظیمی از آوارگی و کشتار قابل پیش‌بینی نبود، شاید نام نکبت برای این دوره نیز کافی نباشد. این فاجعه، حتی در مقایسه با تمام سال‌های گذشته، از نظر ابعاد انسانی، خسارات و تأثیراتش، بسیار گسترده‌تر است.

 

 

پیش از تشدید درگیری‌های اخیر، تعداد زندانیان فلسطینی در زندان‌های اسرائیل حدود ۵ هزار نفر بود. با این حال، پس از این درگیری‌ها، تعداد زندانیان به حدود ۱۶۷۰۰ نفر افزایش یافت. حدود یک‌چهارم از این افراد تحت بازداشت اداری قرار دارند، به این معنا که بدون اتهام رسمی زندانی شده‌اند. در جریان تشدید درگیری‌ها، صدها نفر دیگر نیز بازداشت شدند که این امر منجر به ازدحام شدید در زندان‌ها شده است.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اخبار مشابه

دکمه بازگشت به بالا